پی فایل

بهترین و عالی در ارائه فایل

پی فایل

بهترین و عالی در ارائه فایل

دانلود مقاله بررسی زندگینامه ابوالفضل عبدالرزاق کاشانی ملقب به کمال الدین

مقاله بررسی زندگینامه ابوالفضل عبدالرزاق کاشانی ملقب به کمال الدین در 67 صفحه ورد قابل ویرایش
دسته بندی تاریخ و ادبیات
فرمت فایل doc
حجم فایل 87 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 67
مقاله بررسی زندگینامه ابوالفضل عبدالرزاق کاشانی ملقب به کمال الدین

فروشنده فایل

کد کاربری 6017

مقاله بررسی زندگینامه ابوالفضل عبدالرزاق کاشانی ملقب به کمال الدین در 67 صفحه ورد قابل ویرایش


نام ونسب کاشانی:

اهل کاشان است، نامش عبدالرزاق، کنیه‌اش ابوالفضل و ملقب به کمال‌الدین می‌باشد، پدرش نیزبا لقب جمال‌الدین و کنیه ابوالغنائم مشهور است.

تاریخ زندگی جناب عبدالرزاق بخاطر همزمانی و شباهتهای اسمی با سه عالم برجسته دیگر- دونفر هم نام ودیگری همشهری – دچار ابهامات و تناقضات زیادی گردیده است تا جائیکه از کنیه او گرفته تا محل زندگانی، نام پدر و آثار او را تحت الشعاع خود قرار می دهد. این سه که به ترتیب عبارتند از:

1- کمال الدین عبدالرزاق مشهور به (ابن فوطی) (م723 هـ ق) تراجم نگار هم عصر کاشانی و صاحب <مجمع الآداب فی معجم الالقاب> و تلخیصی ازآن بوده، پدرش احمد و شانزده سال پیشتر از کاشانی دار فانی را وداع گفته است.

2- کمال الدین عبدالرزاق سمرقندی (ت 816هـ ق م 887 هـ ق) مؤلف «مطلع سعدین و مجمع بحرین»، پدرش اسحاق،ملقب به جلال الدین می‌باشد.( همچنانکه می بینیم نزدیک به یک قرن بعد از کاشانی می زیسته است).

3- عزالدین محمود کاشانی (م735هـ ق) صاحب دو اثر مشهور «مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه»- که در اصل ترجمه وتلخیص از عوارف المعارف سهروردی است – و شرح عالمانه وادیبانه تائیه ابن فارض مشهور به «کشف الوجوه الغر لمعانی نظم الدّر» می‌باشد.

این همعصر وهمشهری ملا عبدالرزاق – همچون او – در عرفان عملی و نظری تبحر داشته و دو اثر ماندگارش نشان از تضلع او در این دو حوزه دارند.گروهی چون علامه امین عاملی[1] و حاجی خلیفه[2]،علامه مدرس تبریزی[3]، مرحوم آقا بزرگ تهرانی[4] - به اشتباه- ابوالغنائم را کنیه ملا عبدالرزاق بر شمرده اند در حالیکه



می دانیم- براساس آنچه تلمیذ نامدارش قیصری در مقدمه شرح مخصوص خود ضبط کرده ابوالغنائم کنیه پدرش می باشد.

علامه طهرانی نام پدر او احمد[5] و مدرس تبریزی اسحاق[6] می دانند و این در حالیست که این دو بترتیب – نام پدر ابن فوطی[7] و عبدالرزاق سمرقندی[8] می‌باشند.

در مورد زادگاه ایشان نیز با اینکه همه جا، نام «قاسی»[9]«قاسانی»[10]و«کاشی»[11] «کاشانی»[12] «قاشانی»[13]آمده است.اما حاجی خلیفه در کشف الظنون[14] هنگام معرفی «تأویلات القرآن الکریم» لفظ «سمرقندی» را بعد از «الکاشی» بکار می‌برد، تا جائیکه جناب آقای بیدار فر در مقدمه وزین خود برشرح منازل السائرین – با توسل به کاربرد «القاسانی»توسط قیصری و قول یاقوت حموی در معجم البلدان_ تمایل خود را به سمرقندی بودن ملا عبدالرزاق ابزار می‌دارد.[15]و این در حالیست که ابوالفداء در تقویم البلدان قاشان را به صورت قاسان را نیز مجاز دانسته[16] و بغدادی نیز در مراصد الاصلاع، قاسان و قاشان –هر دو – را شهری در نزدیکی اصفهان معرفی می‌کند[17] پس باید گفت که حاجی خلیفه بین صاحب مطلع سعدین و ملا عبدالرزاق دچار خلط شده است. از طرفی می دانیم کاشی مخفف کاشانی و قاشی نیز تلفظ

دیگری از قاشانی در زبان عامه است[18]پس نام کاملش – همچنانکه قیصری(ره) در مقدمه شرح فصوص الحکم آورده – عبارتست از: <کمال الدین ابوالفضل عبدالرزاق بن جمال الدین ابی الغنائم الکاشانی[19]>





آغاز ، حیات وانجام کاشانی:

در هیچیک از تراجم مشهور نظری نسبت به تاریخ تولد ایشان به چشم نمی خورده لذا ما برای مشخص شدن دوران حیات و سال تولد تقریبی او به تحقیقی درباره تاریخ وفات ورویکردش به عرفان دست می زنیم باید گفت که در مورد تاریخ وفات ایشان چهار نفر ارائه شده است.

1) حاجی خلیفه در کشف الظنون تاریخ وفات کاشانی را سال (730 هـ ق) می‌دانند[20]که همین نظر به اعیان الشیعه[21] نیز راه یافته است.

2) صاحب روضات الجنات سال وفات را سال( 735هـ ق) ضبط نموده است[22] و مدفنش را خانقاه زین الدین ماستری داخل شهر نطنز و در جوار مسجد جامع می دانند.

3) سومین تاریخ ازآن صاحب مجمل التواریخ می ‌باشد ایشان سال وفات را سوم محرم سال 736 هـ.ق) می‌دانند که از دقت بیشتری نسبت به بقیه برخوردار است.

4)حاجی خلیفه در کشف الظنون ذیل معرفی تأویلات القرآن الکریم سال وفات ایشان را 887 (هـ ق) می‌دانند چرا که اولاً اگر تاریخ نوشتن شرح منازل السائرین- همچنانکه در آخر یکی از نسخ آن آمده – سال(731 هـ ق)باشد[23] بدون تردید سال وفات ایشان سال (730 هـ ق) نمی‌باشد. ثانیاً حاجی خلیفه- همچنانکه فراوان از او دیده شده – بین ملاعبدالرزاق و

سمرقندی، صاحب مطلع سعدین،خلط نموده و سال وفات ایشان را برای کاشانی آورده است.

نظر برجای مانده قابل جمعند، چرا که اگر تاریخ وفات ایشان را سوم محرم سال (736هـ ق) بدانیم، می‌توان گفت که صاحب روضات الجنات این سه روز را به حساب نیاورده است پس صحیح‌ترین تاریخ همان سوم محرم سال (736 هـ.ق)‌می‌باشد.

حال اگر- براساس نامه کاشانی به علاءالدوله سمنانی، رویکرد کاشانی به متصوفه در اوایل جوانی او- بعد از بحث فضلیات وشرعیات- و با مصاحبت مولانا نورالدین عبدالله نطنزی (م 699 هـ ق) و بعد- و همزمان با او –شمس‌الدین کیشی و اصیل‌الدین عبدالله (م 685 هـ ق) صورت گرفته باشد. در این حالت جناب کاشانی سال بعد ازوفات شیخ اصیل‌الدین زیسته‌اند. واگر شروع مصاحبتش با متصوفه را بین 25 تا 35 سالگی ایشان بدانیم، مدت حیات این عارف وارسته بین 75 تا 85 سال و سال تولد ایشان ، بین سالهای (650هـ ق تا 660 هـ ق) بوده است. وصدق این استدلال زمانی آشکار می‌گردد که در هیچیک از کتاب تراجم عمر طولانی و غیرطبیعی برای این بزرگمرد عرفان ثبت نشده است سوگمندانه باید گفت که حتی نسبت به مدت عمر کاشانی نیز اشتباهات فاحشی صورت گرفته است تا جائیکه برخی با دیدن نامی از <محمد بن مصلح المشتهر بالتبریزی[24]> در مقدمه شرح فصوص کاشانی به اشتباه آنرا شمس تبریزی ( م 645هـ ق)دانسته و شرح فصوص کاشانی را به سفارش ایشان می‌دانند. غافل از اینکه در این صورت اگر هنگام نوشتن به شرح خصوص کاشانی 40 ساله باشد.

با توجه به اینکه فصوص در سال(632 هـ ق) نوشته شده ومحی الدین متوفی 638 (هـ ق) است- باید عمری 130 تا 140 ساله برای او در نظر گرفت که اشاره کردیم در کتب تراجم به چنین عمری اشاره نشده است. از طرفی می دانیم که کاشانی شرح خود را بعد از شرح

جندی[25] و جندی نیز شرحش را بعد از وفات شیخ کبیرصدرالدین قونوی[26] (م 673 هـ ق) نگاشته است. پس این سخن که کاشانی شرح خود را به سفارش شمس تبریزی نوشته،سخی ‌بی‌پایه است و اگر به این نکته نیز توجه کنیم که شمس تبریزی نگاهی منتقدانه به عرفان محی الدین دارد این بی پایگی روشنتر خواهد بود.




کاشانی و آموخته ها :

کاشانی نه تنها یک تاز عرفان و مجمع البحرین عرفان نظری وعملی است که پیشتر جستجوگری پرتلاش در عرصه علوم ظاهری بوده است و آنگونه که از مقدمه <اصطلاحات الصوفیه> و تنها مرجع ما -نامد کاشانی به شیخ علاء الدوله سمنانی - بر می آید او قبل از ورود به عرفان از فضلیات ( علم ادبی)

2- شرعیات (فقه و حدیث و تفسیر وعلوم مرتبط) گرفته تا 3- اصول فقه و 4- کلام و 5- معقولات ( منطق وعلوم طبیعی) و درآخر علوم الهی (فلسفه) را به گونه ای کاویده که< استحضارآن به جائی رسید که بهتر از این صورت نبندد»[27] و این خود نشانگر تضلع این «عالم عامل»[28] و <جامع میان علوم ظاهری و باطنی> در جمع وباطن میان ظاهر دارد.در اینجا باید نکته ای را خاطر نشان شویم و آن اینکه افرادی همچون کاشانی که ابتدا میدان دار عرصه علوم ظاهری، مناسب دنیوی بوده اند، پس از ورود به فراخنانی عرفان همچون طایری رهیده از نفس آنچنان در بلندای عرفان بال گسترانده که کمترکسی می‌تواند به افق آنان نزدیک گردد دراین زمینه می‌توان از بزرگانی چون ابراهیم ادهم، سنائی غزنوی، ابن عربی، سید حیدر املی وغیره نام برد.




مشایخ و همعصران او:

باید گفت یگانه منبع شناخت مشایخ کاشانی- همچون دیگر ابعاد زندگی ایشان- نامه مختصر وبا ارزش ایشان به علاء الدوله سمانی است ملا عبدالرزاق در آن نامه مشایخ خود را اینگونه برشمرده است.

1-‌نورالدین عبدالصمد نطنزی (م 699 هـ ق) مرشد اصلی ملاعبدالرزاق که اگر ورود کاشانی به محضراورا بین سالهای( 685-675 هـ ق) بدانیم، تقریباً به مدت 15 تا 25 سال از محضر ایشان بهره برده است و حتی بعد ازوفاتش < مرشدی که دل بر او قرار گیرد نمی‌یافت.>[29]

ایشان از مریدان نجیب الدین علی بن بزغنش شیرازی(م 678 هـ ق) و همدوره سعید الدین فرغانی است و به گفته کاشانی پدرش نیز از صوفیان بوده و نزد شیخ شهاب الدین سهروردی، صاحب عوارف المعارف آمد و شد می کرده است.[30]

باید این نکته را افزود که ملا عبدالرزاق به دستور نورالدین نطنزی- و همزمان با مصاحبت او – در محضربزرگان دیگری که در ذیل به آنها می‌پردازیم – نیز حاضر می شده و ازآنها بهره می‌برده است.

2- شمس‌الدین کیشی: از مریدان ضیاءالدین ابوالحسن مسعود شیرازی (م 655 هـ ق) است که او خود از شاگردان فخر رازی و ملازم شیخ نجم الدین کبری (م 618 هـ ق) است. در مقام کیشی همین بس که کاشانی از قول شیخ نورالدین نطنزی می‌آورد: < دراین عصر مثل او در طریقت کسی نیست.»[31]

3- شیخ اصیل الدین عبدالله (م 685 هـ ق) او را «امامی فاضل بارع متورع[32]» نامیده اند و نسب او به واسطه محمد بن حنفیه به حضرت علی(ع) می‌پیوندند.

4- صدرالدین روزبهان: مشهور به «روزبهان ثانی» است. پدرش فخرالدین احمد کوچکترین فرزند شیخ روزبهان بقلی- صاحب شرح شطحیات و عبهر العاشقین می‌باشد.

5- ظهیرالدین عبدالرحمن ابن شیخ نجیب الدین بزغش (م 716 هـ ق) : او نخستین شخصی است که ترجمه‌ای از عوارف المعارف بدست داد.







تأویل در اصطلاح


واژه تأویل به فراخور جایگاه استفاده آن به معانی مختلف به کار رفته است.

1- تفسیر و مراد متکلم از کلام: این معنا نزد قدمای مفسران شایع است مثلاً مجاهد درتفسیرش آورده «ان العلماء یعلمون تأویله» (ای تفسیر القرآن) که در نظر ایشان تاویل و تفسیر به یک معنا به کار رفته است.[33] بر فراز مفسران- مانند طبری- نیز به طور مکرر به جای کلمه تفسیر،تأویل استعمال کرده است.[34]

2- توجیه آیات متشابه بروجه صحیح آن:به این معنی که وقتی کلام یا عملی متشابه باشد. آن کلام و عمل شبهه برانگیز می‌شود حال اگر کلی آنها را بر وجه صحیحی حمل کند که به طوریکه منشا شک وشبهه را از آنها بردارید . آنها را تأویل کرده مانند توجیهی که حضرت خضر درباره اعمالش نمود. که تأویل آنها به شمار می‌آید.[35]

3- معنای مخالف باظاهر لفظ: این معنی در میان متأخران شایع است. همانند تأویل تسبح کاتنات توسط معتزله

4-معنای باطنی لفظ که در طول معنای ظاهر در آن قرار دارد: ولذا با معنای ظاهر مخالف نیست. همانند مثالی که سید شریف جرجانی در مورد آیه شریفه< یخرج الحی من المیت> به کار می برد، که اگر به مفهوم خارج نمودن مومن از کافر ویا عالم ازجاهل حمل شود تأویل است.[36]

5- تأویل قرآن عبارتست از «حقایق خارجی که آیات قرآن در معارف، شرایع و سایر بیاناتش بدان مستند است[37]و به عبارت دیگر تأویل قرآن حقیقت واقعی است که مستند.

تمام بیانات قرآن اعم از حکم،موعظه یا حکمت ونیز محکم ومتشابه است[38] یعنی جمیع آیات قرآن دارای تأویل است[39]این نظر بسیار به نظر عرفا نزدیک است.

6- تأویل عبارت است از تطبیق بین دو کتابقرآنی جمعی وآفاقی تفصیلی، یعنی تطبیق حروف و کلمات وآیات کتاب قرآنی با حروف وکلمات و آیات کتاب آفاقی[40] این تعریفی است که عارف شهیر شیعی جناب سید حیدر آملی از تأویل ارائه داده اند.

7- أخیرا نیز برخی از روشنفکران عرب- همچون نصرحامد ابوزید-تأویل را نوعی اجتهاد-به معنای عام آن-و استنباط حقایق قرآنی در انطباق با مسائل عصری معرفی می کند که این حالت تمام قرآن عرصه تأویل خواهد بود. ایشان با تفکیک «معنی» و «فحوا» (دلالة ومغزی) تفسیر را عهده دار بیان معنی (یعنی همان که عرب ها در زبان خود می فهمند و ازشئون واژگان ودستور زبان است) و تأویل را بیانگر فحوا می‌دانند. که این تأویل اگر مبتنی بر تفسیر نباشد مردود و ناپسند به شمار می‌آید.[41]در حقیقت این ها دو روی یک سکه اند زیرا «فحوا» همانقدر با «معنا» در ارتباط است که «معنای> با <فحتوا»، و اگر بتوان گفت که تلاش برای رسیدن به «فحوا» هدف وغایت قرائت است، رسیدن به این هدف جز از طریق کشف و معنا متصور نیست.[42]




تاریخچه ای گذرا بر تأویل و گروههای تأویل:

همچنانکه می دانیم جامعه اسلامی پس ازچندی دچار تفرقه گردید و نحله های مخلتف فکری بوجود آمد که جملگی آنان برای اثبات آراء واندیشه ها و مبانی نظری خود به قرآن متوسل می شدند و هر آنچه از ظاهر آیات با اندیشه های آنان در تضاد بود توجیه کرده و بر آن نام <تأویل> می‌نهادند.- و شاید عدم استفاده عرفا از واژه تأویل نیز در ابتدا همین امر باشد- به عنوان نمونه معتزله





گروهی از متکلمان بودند که به صورت افراطی سعی در همراهی مباحث دینی وقرآنی با عقل- جدا ازوحی – داشتند. آنان هر گاه نصوصی از دین را با عقل ناسازگاری می پنداشتند آنرا نپذیرفته و به توجیه وبازگرداندن متن از ظاهر آن دست می زدند. ازطرفی متکلمان معتزلیو اشعری هر کدام آیات جبر و اختیار را براساس عقیدة خود تأویل کرده و از ظاهر آن باز می گرداندند. از طرف دیگر با باطنیان اسماعیلی نیز برای تحکیم مبانی خود دست به تأویل وسیع آیات قرآن زده و آنها را بر تعالیم خود منطبق می کردند. آنان باتکیه بر رمزی بودن آیات قرآن[43] اجازه هر نوع دخل وتصرف در آموزه های قرآنی را به خود می‌دادند و در سوئی دیگر غالب عرفا ومتصوفه قرار داشتند که براساس مبانی خود – که به آنها اشاره خواهد شد- با ایمان به ظاهر آیات، برای آنها معانی بالاتر قائل شده و وظیفه خود را دستیابی به این معانی غیبی می‌دانستند. از دیگر دسته ها و نحله‌های تأویل می‌توان به اخوان الصفا، و دو فیلسوف شهیر و طلایه داران دومکتب، مشاء واشراق ابن سینا و شیخ شهاب الدین سهروردی نیز اشره کرد.




تأویل عرفانی و وجوه تمایز آن ازدیگر تأویلات

بنابر آنچه که گذشت عرفا نیز به عنوان یکی از گروههای تأویلی ، مانند هر گروه دیگری براساس مبانی خود به تأویل آیات قرآن دست یازیدند. اما از نظر آنان ابزار تأویل نه صرف دقتهای ادبی وبلاغی که پاکی وصفای باطن است . که به هر اندازه این زمینه فراهم گردد شخص سالک دریافتگر حقایق باطنی خواهد بود. به عبارت دیگر تأویل صوفیه جنبه کشفی و ذوقی داشته و متضمن مراتب است این تأویل کشفی براساس تفاوت حالات ومقامات شخص سالک درجات مختلف پیدا می کند. به همین دلیل است که تأویلات صوفیه در نزد خود آنها هرگز نهایت حد معرفت آیات تلقی نمی‌شود و وجوه معانی قرآن در آنچه به بیان آنها می آید، هرگز محصورومحدود نمی‌گردد اما به طور کلی در این تأویل کشفی هر قدر عارف در مراتب حالات و مقامات بالاتر رود ابواب تازه‌ای در ادراک معانی قرآن بر وی گشوده می شود.[44]



تأویل از نظر اکثر عرفا متضمن جمع میان ظاهر وباطن لفظ است و این برخلاف باطنیه‌ای است که تأویل آنها غالباً نفی کننده. ظاهر می‌باشد.به عبارت بهتر تأویل صوفیه شیوه‌ای در تفسیر قرآن است که ضمن آن، ظاهر را در پرده باطن مستور می دارند،اما نفی نمی کنند و باطن را از ورای پرده ظاهر بیرون می آورند ولی آنرا دستاویز نفی ظاهر نمی‌سازند. این رویکرد دقیقاً برخلاف رویکرد تأویلی باطنیه است که تأویلاته آنها منجر به نفی ولغوظاهر احکام شریعت می‌شود. تا جائیکه به عقیدة باطنیه تأویل دراحکام هم می‌تواند متفاوت باشد. پس شیوه تأویل باطنیان شیوهتأویل نامحدود است که تعطیل شریعت را به دنبال دارد و این درحالیست که این شیوه در میان متشرعان صوفیه مقبول نبوده وجز صوفیانی که اهل طامات ودعویهای بزرگ هستند اکثر بزرگان تصوف ازآن تبری جسته اند.

ازطرف دیگر تأویل صوفیه با تأویل عقلی اهل اعتزال – که از معنی ظاهر به سبب غرابت عقلی عدول می‌کنند- ناسازگار است. مولوی در دفتر سوم مثنوی این شیوه تأویلی اعتراض کند و در جواب آنها که تسبح جمادات را بی معنا و محال می‌داند می‌گوید. [45]

از این دو تفاوت می‌توان نتیجه گرفت که تقسیم تأویل به تأویل مذموم و تأویل صحیح توسط عرفا براساس این دومالک است.یعنی تأویلی که جمع میان ظاهر و باطن را نموده و براساس درجه کشف و ذوق عارف باشد، تأویل تصحیح و تأویلی که فقط متوجه باطن بوده وبه ظاهر توجهی ندارد واز طرف دیگر تأویلی که ملاک آن صرف عقل پسند بودن آن نه تزکیه و صفای باطن، در ردیف تأویلات فاسد ومذموم به شمار می‌آیند.




انواع تأویل عرفانی (تفسیر عرفانی)[46]:

برخی از دانشمندان همچون سلیمان[47] آتش و محمدحسین ذهبی[48] تفاسیر صوفیانه را با توجه به سیر تاریخی آنها به ترتیب به دودسته کلی تقسیم می‌نمایند: 1- تفسیراشاری 2- تفسیر نظری

ودر بیان تفاوت میان آنها به دو تفاوت اشاره کرده اند:

«الف : تفسیر اشاری به ریاصفت متصوف متکی است نه بر اندیشه های پیشین وی، متصوفی که روحش با ریاضت شفافیتی می‌یابد به درجه ای می رسد که رمزهای مقدس را در می‌یابد ودرآن مرحله معانی درونی آیات به قلبش خطور می کند اما تفسیر نظری متکی بر افکار و دیدگاههای ذهنی صوفی است»

ب: کسی که تفسیر اشاری می کند ادعا ندارد که معنایی ورای معنی که او داده است موجود نیست بلکه برعکس می گوید که معنی ظاهری پیش از هر چیز از ذهن خطور می کند و مردم آن را بر معنی ظاهری حمل می کنند امّا معنی درونی داخل در آیه است. به نظر متصوفان قرآن جدا از معنی ظاهری معنانی بسیاری در بردارد وانسان نسبت به آن مقام معنوی که کسب کرده است می تواند از این معانی چیزی دریابد امّا مؤلف تفسیر نظری بر این ادعاست که آیه بجز آن معنی باطنی که او استنباط کرده معنی دیگری ندارد.»[49]

به نظر می رسد که هر دوی این تفاوتها از مستندات محکمی برخوردار نیستند چرا که اولاً: ‌نمی توان تفاسیر نظری را فقط متکی بر افکار و دیدگاههای پیشین آنان دانسته واز ریافت معانی درونی قرآنی بی بهره دانست. چرا که برای آنان درک حقایق ومعانی باطنی به واسطه ریاضت و کشف وشهود بدست می‌آید. همچنانکه جندی[50] ،کاشانی[51] و قیصری[52] براین امر تأکید ورزیده اند.

ثانیاً : تصریحات زیادی از ابن عربی، ملا عبدالرزاق و غیره به چشم می خورد که این معانی به اندازه کشف وشهود آنان بوده و ممکن است معانی دیگری نیز داشته باشد.[53] به نظر می‌رسد تفاوت اساسی این دو تفسیر- اگر آنها را دو نوع تفسیر عرفانی – بدانیم در این است که در تفسیر اشاری، به دلیل اینکه معارف عرفانی هنوز به مرحله انسجام ونظام





معندی خود نرسیده بود، تاکید بر روی «کلمه» است نه< کلام> و این هم هرگز مانع این نمی شود که عارفی در کشف والهام خود برجای دربافت حقایق مربوط به یک کلمه یا عبارت یک نظام منسجم و یا یک نوع جهان بینی عرفانی را دریافت کند – همچنانکه بزرگانی چون قیصری ،کاشانی وغیره به آن اشاره کرده اند.




تأویل نامه های

از مهمترین تأویل نامدهای عرفانی قرآن می توان به طورخلاصه به موارد ذیل اشاره کرد.

1- تفسیر سهل تستری (م 283 هـ ق) : معروف به تفسیر القرآن العظیم

2- تفسیر ابوالحسن نوری (م 295 هـ ق)

3- تفسیرحسین بن منصور حلاج( م 309 هـ ق)

4- حقائق التفسیر سلمی (م 412 هـ ق): که مجموعه‌ای از تفاسیر امام صادق (ع) ،ابوالحسن نوری، حلاج وغیره می‌باشد.

5- لطائف الأشارات ابوالقاسم قشیری ( م 465 هـ ق): که نخستین تفسیرکامل صوفیه می‌باشد.

6- تفسیر خواجه عبدالله انصاری ( م 481 هـ ق)

7- مشکاة الأنوار امام محمد غزالی ( م 505 هـ ق)

8- کشف الاسرار و وعده الابرار رشید الدین میبدی (م 520 هـ ق)

9- عرائس البیان فی حقائق القرآن روز بهان بقلی شیرازی‌(م 606 هـ ق)

10- تفسیر نجم الدین کبری (م 618 هـ ق) : که آنرا رداخته ای در 12 مجله می دانند.

11- رحمه من الرحمن ابن عربی (م638 هـ ق): که گردآمده ای از تأویلات ابن عربی در فتوحات ودیگر آثار او می‌باشد. ناگفته نماند که تفسیر دیگری به نام (الجمع والتفصیل فی أسرار المعانی و التنزیل) را در 64 مجلد به ابن عربی نسبت می‌دهند.

12- بحر الحقائق ومنبع الدقائق ( تأویلات نجمیه) نجم الدین دایه (م 654 هـ ق) که بعدها به وسیله علاءالدوله سمنانی (م 736 هـ ق)‌انجام یافت.

13- اعجاز البیان فی تأویل أم القرآن صدرالدین قونوی (م673 هـ ق)



14- غرائب القرآن، نظام نیشابوری (م 727 هـ ق)

15- تأویلات القرآن الکریم ملا عبدالرزاق کاشانی (م736 هـ ق)

16- تفسیر محمد بن ابراهیم خازن بغدادی ( م 741 هـ ق):

17- المحیط الاعظم فی و البحر الخضم والطود الأشم فی تأویل کتاب الله العزیز المحکم سی حیدر آملی(م787 هـ ق)

18- تفسیر فاتحه الکتاب ابن حمزه فناری( م 834 هـ ق)

19- تفسیر القرآن الکریم ملاصدرای شیرازی (م 1050 هـ ق) که در هفت مجلد ارائه شده است.

20- روح البیان اسماعیل حقی برسوی (م137 هـ ق)

21- بیان السعادة فی مقامات ا لعبادة سطان محمدگنابادی ( م 1327 هـ ق) که در 4 مجلد نشر یافته است.[54]



اصطلاحات موجود در مورد نگاشته‌های عرفا پیرامون قرآن:

این اصطلاحات براساس آنچه برادر بزرگوار جناب آقای محی الدین قنبری در پایان نامه خود گردآورده[55] به شرح ذیل می باشد ،تفسیر، تبیین،فهم ،استنباط،تأویل ،جری و تطبیق، اشاره، تلقی ومس، حد و مطلع و کشف که به نظر می رسد می توان آنها را در دو مرتبه تقسیم بندی نمود.

الف :اصطلاحات مشترک دوجزوه تفسیر وتأویل:

- فهم و تبیین : اصطلاحات عام هستند که بیان می توانند عرفانی ویا غیرعرفانی باشند.

- تفسیر: اگر به معنای عام به کار رود بر تأویل عرفانی نیز صدق می کند- همانند استفاده ابن عربی از آن در فتوحات اما اگر به معنای خاص آن که توضیح ظواهر ایات باشد، بر تأویل عرفانی صدق نکرده بلکه مرتبه ای پایئنتر از آن می‌باشد.

- حد ومطلع: این دواصطلاح نیز کاربردعرفانی و غیرعرفانی دارند.

- جری و تطبیق: این اصطلاحات نیز اگر در تطبیق آیات با مسائل اجتماعی به کار روز معنایی چون اجتهاد- به معنای عام- داشته وعرفانی نمی باشد اما اگر به معنای تطبیق آیات برآفاق و انفس باشد اصطلاحات عرفانی هستند.

-استنباط ( مستنبطات ): این اصطلاح نیز اگر به معنای اجتهاد عرفی – و یا به معنای عام آن باشد- اصطلاحی غیر عرفانی واگر به معنای دریافت حقایق غیبی به واسطه تزکیه درون باشد اصطلاحی عرفانی است.

-تأویل : با توجه به کاربرد تأویل درحوزه های عقلی وحتی تطبیق با مسائل روز، این اصطلاح نیز درحوزه های ظاهری وعرفانی کاربرد دارد.



ب :اصطلاحات مخصوص به حوزه تأویل عرفانی :

اشاره : همچنانکه جناب ابن عربی در فتوحات فرموده اند: «اهل الله آنچه را در شرح کتاب الله آورده اند اشاره اصطلاح می کنند ونه چیز دیگر ،این امر صرفاً به تعلیم الهی بوده وعلمای ظاهری ازآن بهره ای ندارند چرا که اشاره فقط به قصد مشیر است نه مشارالیه»[56] اما باید گفت که این اصطلاح و از جامعیت مانعیت <تأویل عرفانی> برخوردار نیست.

تلقی و ؟؟؟: از اصطلاحات قرآنی حوزه است که سو گمندانه کمتر به آن پرداخته شده است، اما می‌تواند به عنوان یکی از اصطلاحات کلیدی تأویل عرفانی به کار رود.


دانلود دانلود پاورپوینت فیزیولوژی قلب و دستگاه گردش خون

دانلود پاورپوینت فیزیولوژی قلب و دستگاه گردش خون
دسته بندی کامپیوتر و IT
فرمت فایل ppt
حجم فایل 4071 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 34
دانلود پاورپوینت فیزیولوژی قلب و دستگاه گردش خون

فروشنده فایل

کد کاربری 4525

این پاورپوینت در34 اسلاید به صورت کامل

فیزیولوژی قلب و دستگاه گردش خون

توضیح داده است.

برخی از عناوین اسلاید ها:

فیزیولوژی قلب و دستگاه گردش خون

انواع بیماری های قلبی کدام اند؟ دلایل ابتلا به بیماری های قلبی

آناتومی(ساختمان) قلب :

سیستم هدایتی قلب:

کار قلب یا فیزیولوژی قلب

سرخرگهای یا شریانهای قلب(عروق کرونر):

گردش کوچک خون:

گردش بزرگ خون:

فعالیت قلب طبیعی:

تعداد ضربان قلب × حجم ضربهای = برون ده قلب

جنین شناسی قلب:

گردش خون جنینی

حمله قلبی چیست؟

بیماری عروق کرونر

آریتمی Arrhythmia

کاردیومیوپاتی

نارسایی قلبی

نقص مادرزادی قلب

نارسایی میترال

آنژین

زندگی با بیماری قلبی

درمان دارویی بیماری قلبی

داروهای کاهنده فشارخون
•داروهای کاهنده تپش قلب
•داروهای کاهنده کلسترول خون
•داروهایی برای ثبات بخشیدن به ضربان قلب
داروهایی برای جلوگیری از لخته شدن خون در عروق کرونر
•داروهایی برای بهبود بخشیدن به پمپاژ خون در بدن فرد مبتلا به بیماری قلبی

چه کسانی در خطر ابتلا به بیماریهای قلبی می‌باشند؟

پیشگیری از بیماری های قلبی


دانلود مقاله بررسی زندگی نامه جلال آل احمد

مقاله بررسی زندگی نامه جلال آل احمد در 56 صفحه ورد قابل ویرایش
دسته بندی تاریخ و ادبیات
فرمت فایل doc
حجم فایل 80 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 56
مقاله بررسی زندگی نامه جلال آل احمد

فروشنده فایل

کد کاربری 6017

مقاله بررسی زندگی نامه جلال آل احمد در 56 صفحه ورد قابل ویرایش


مقدمه

نزدیک به چهار دهه از خاموشی جلال آل احمد نویسنده و روشنفکر مبرز ما می گذرد. با گذشت هر چه بیشتر زمان حضور اندیشه های وی در عرصه فکر و نقد مسایل اجتماعی بویژه رابطه ما با غرب، روشنفکران و وظایف آن، آزادی قلم و … بیشتر و بحث انگیزتر مطرح می‎شود. از فردای تشکیل جمهوری اسلامی که تحقق برخی از نظریه های آل احمد را به نوعی دربرداشت جنبة سیاسی و اجتماعی دکترین وی مورد توجه قرار گرفت و شاید بتوان گفت که جنبة ادبی شخصیت و آثار وی در حاشیه قرار گرفت.

حضور جلال آل احمد در جریانات روشنفکری دهه های سی و چهل نمودار شرف و حیثیت جامعه روشنفکران بود. مردی که تمامی حجم درد و عظمت رهبری روشنفکران زمان خودش را بر دوش کشید و در چهل و شش سالگی دیگر تاب نیاورد و خاموش گشت.

چهل و شش سال زندگی کرد و در این میان نزدیک به سی سال نوشت و حدود پنجاه اثر از خود باقی گذاشت. این بخشی از کارنامة زندگی جلال است.

جلال آل احمد روشنفکری بود که حتی مخالفانش در وطن پرستی و عشق او به فرهنگ ملی ایران تردید ندارند. نوشتن برای او عبادت بود. زبان و قلبش صریح بود و صراحتی که در کمتر کسی می‎توان سراغ گرفت.

زنده یاد جلال آل احمد با عشق به حقیقت زیست. زندگی ادبی و اجتماعیش سراسر است از این شیفتگی به حق و تا آخر عمر خویش اینچنین زیست. آثار جلال آل احمد و زندگی پرفراز و نشیبش آنچنان گسترده و گوناگونند که پرداختن به تمامی جنبه ها، در حوصلة این صفحات نمی گنجد.




چکیده


« جلال آل احمد» متفکری است که مهمترین دغدغة‌ او در دوران حیاتش ، « بررسی مسائل اجتماعی ایران» بوده است انجام این مهم را قالب داستانها ، مقالات وگزارشهای او می توان به وضوح مشاهده نمود. هر چند رشتة‌ تحصیلی آل احمد « ادبیات فارسی » بوده ، تعریف او از « ادبیات» با دیگران متفاوت است.

آل احمد به جدال «سنت» و «مدرنیسم» در ایران توجه دارد،‌ جامعة ایران را دچار به هم ریختگی و «آنومی» می داند وبه دنبال ارائة‌ راه حلی برای این جدال است.

آل احمد به نوعی « بومی – جهانی » می اندیشد وهویتی برای ایرانی قائل است و خواهان آن می باشد که ایرانی بتواند حرفش را به تمام جهان بزند.

آل احمد با « غربی شدن» به شدت مخالف است،‌ اما با « نوسازی » از این باب که برنامه ریزی نشده وبرون تدبیر در ایران در حال پیاده شدن است، مخالف می ورزد،‌ نه بانوسازی به فضای مطلق آن .

اهمیت خاص غربزدگی از حیث دوران رژیم پهلوی،‌ در این است که جلال، دو واقعیت مهم را که به عقیدة‌ او تحصیل کردگان ایرانی از آن غافل بوده اند ، فهمیده بود .

در مقولة «زنان» آل احمد در آثار داستانی خود ،‌ به دو تیپ از زنان توجه دارد. زن خرافی سنت زده ،‌ و زن غربزده که به نقد هر دو تیپ می پردازد .




زندگی نامة جلال (مثلاً شرح احوالات)

در خانواده ای روحانی (مسلمان- شیعه) برآمده ام. پدر و برادر بزرگ و یکی از شوهر خواهرهایم در مسند روحانیت مردند. و حالا برادرزاده ای و یک شوهر خواهر دیگر روحانی اند. و این تازه اول عشق است. که الباقی خانواده همه مذهبی اند. با تک و توک استثنایی. برگردان این محیط مذهبی را در «دید و بازدید» می‎شود دید و در «سه تار» و گله به گله در پرت و پلاهای دیگر.

نزول اجلالم به باغ وحش این عالم در سال 1302 بی اغراق سرهفت تا دختر آمده ام. که البته هیچکدامشان کور نبودند. اما جز چهار تاشان زنده نمانده اند. دو تاشان در همان کودکی سر هفت خان آبله مرغان و اسهال مردند و یکی دیگر در سی و پنج سالگی به سرطان رفت.

کودکیم در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت. تا وقتیکه وزارت عدلیة «داور» دست گذاشت روی محضرها و پدرم زیر بار انگ و تمبر و نظارت دولت نرفت و در دکانش را بست و قناعت کرد به اینکه فقط آقای محل باشد. دبستان را که تمام کردم دیگر نگذاشت درس بخوانم که: «برو بازار کار کن» تا بعد ازم جانشینی بسازد. و من بازار را رفتم. اما دارالفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. روزها کار؛ ساعت سازی؛ بعد سیم کشی برق، بعد چرم فروشی و ازین قبیل … و شبها درس. و با درآمد یک سال کار مرتب، الباقی دبیرستان را تمام کردم. بعد هم گاهگذاری سیم کشی های متفرق. بر دست «جواد» ؛ یکی دیگر از شوهر خواهرهایم که اینکاره بود. همین جوریها دبیرستان تمام شد. و توشیح «دیپلمه» آمد زیر برگه وجودم- در سال 1322- یعنی که زمان جنگ. به این ترتیب است که جوانکی با انگشتری عقیق به دست و سر تراشیده و نزدیک به یک متر و هشتاد، از آن محیط مذهبی تحویل داده می‎شود به بلبشوی زمان جنگ دوم بین الملل. که برای ما کشتار را نداشتو خرابی و بمباران را. اما قحطی را داشت و تیفوس را و هرج و مرج را و حضور آزار دهندة قوای اشغال کننده را.

جنگ که تمام شد دانشکدة ادبیات (دانشسرای عالی) را تمام کرده بودم. 1325 و معلم شدم. 1326 در حالیکه از خانواده بریده بودم و با یک کراوات و یکدست لباس نیمدار امریکایی که خدا عالم است از تن کدام سرباز به جبهه رونده ای کنده بودند تا من بتوانم پای شمس العماره به 80 تومان بخرمش. سه سالی بود که عضو حزب توده بودم. سالهای آخر دبیرستان با حرف و سخنهای احمد کسروی آشنا شدم و مجله «پیمان» و بعد «مرد امروز» و «تفریحات شب» و بعد مجلة «دنیا» و مطبوعات حزب توده … و با این مایه دست فکری چیزی درست کرده بودیم به اسم «انجمن اصلاح». کوچه انتظام، امیریه. و شبها در کلاسهای مجانی فنارسه درس می دادیم و عربی و آداب سخنرانی. و روزنامة دیواری داشتیم و به قصد وارسی کار احزابی که همچو قارچ روییده بودند هر کدام مامور یکیشان بودیم و سرکشی می کردیم به حوزه ها و میتینگهاشان … و من مامور حزب توده بودم و جمعه ها بالای پسقلعه و کلک چال مناظره و مجادله داشتیم که کدامشان خادمند و کدام خائن و چه باید کرد و ازین قبیل … تا عاقبت تصمیم گرفتیم که دسته جمعی به حزب توده بپیوندیم. جز یکی دو تا که نیامدند. و این اوایل سال 1323. دیگر اعضای آن انجمن «امیرحسین جهانبگلو» بود و رضای زنجانی و هوشیدر و عباسی و دارابزند و علینقی منزوی و یکی دو تای دیگر که یادم نیست. پیش از پیوستن به حزب، جزوه ای ترجمه کرده بودم از عربی به اسم «عزاداریهای نامشروع» که سال 22 چاپ شد و یکی دو قران فروختیم و دو روزه تمام شد و خوش و خوشحال بودیم که انجمن یک کار انتفاعی هم کرده. نگو که بازاریهای مذهبی همه اش را چکی خریده اند و سوزانده. اینرا بعدها فهمیدیم. پیش از آن هم پرت و پلاهای دیگری نوشته بودم در حوزة تجدیدنظرهای مذهبی که چاپ نشده ماند و رها شد.

در حزب توده در عرض چهار سال از صورت یک عضو ساده به عضویت کمیتة حزبی تهران رسیدم و نمایندگی کنگره. و ازین مدت دو سالش را مدام قلم زدم. در «بشر برای دانشجویان» که گرداننده اش بودم و در مجله ماهانة «مردم» که مدیر داخلیش بودم. و گاهی هم در «رهبر» اولین قصه ام در «سخن» درآمد. شمارة نوروز 24. که آنوقتها زیر سایة صادق هدایت منتشر می‎شود و ناچار همة جماعت ایشان گرایش به چپ داشتند. و در اسفند همین سال «دید و بازدید» را منتشر کردم؛ مجموعة آنچه در «سخن» و «مردم برای روشنفکران» هفتگی درآمده بود. به اعتبار همین پرت و پلاها بود که از اوایل 25 مامور دشم که زیر نظر طبری «ماهانة مردم» را راه بیندازم. که تا هنگام انشعاب 18 شماره اش را درآورم. حتی ششماهی مدیر چاپخانه حزب بودم. چاپخانة «شعله ور» . که پس از شکست «دموکرات فرقه سی» و لطمه ای که به حزب زد و فرار رهبران، از پشت عمارت مخروبة «اپرا» منتقلش کرده بودند به داخل حزب. و به اعتبار همین چاپخانه ای در اختیار داشتن بود که «از رنجی که می بریم» درآمد. اواسط 1326. حاوی قصه های شکست در آن مبارزات و به سبک رئالیسم سوسیالیستی! و انشعاب در آذر 1326 اتفاق افتاد. بدنبال اختلاف نظر جماعتی که ما بودیم- به رهبری خلیل ملکی- و رهبران حزب که به علت شکست قضیة آذربایجان زمینة افکار عمومی حزب دیگر زیر پایشان نبود. و به همین علت سخت دنباله روی سیاست استالینی بودند که می دیدیم که به چه بواری می‎انجامید. پس از انشعاب، یک حزب سوسیالیست ساختیم که زیر بار اتهامات مطبوعاتی حزبی که حتی کمک رادیو مسکو را در پس پشت داشتند، تاب چندانی نیاورد و منحل شد و ما ناچار شدیم به سکوت.

در این دورة سکوت است که مقداری ترجمه می کنم. به قصد فنارسه یاد گرفتن. از «ژید» و «سارتر» و نیز از «داستایوسکی» «سه تار» هم مال این دوره است که تقدیم شده به خلیل ملکی. هم درین دوره است که زن می گیرم. وقتی از اجتماع بزرگ دستت کوتاه شد، کوچکش را در چاردیواری خانه ای می سازی. از خانة پدری به اجتماع حزب گریختن و از آن به خانه شخصی. و زنم سیمین دانشور است که می شناسید. اهل کتاب و قلم و دانشیار رشتة زیباشناسی و صاحب تالیف ها و ترجمه های فراوان. و در حقیقت نوعی یار و یاور این قلم. که اگر او نبود چه بسا خزعبلات که به این قلم درآمده بود. (و مگر در نیامده؟!. از 1329 به این ور هیچ کاری به این قلم منتشر نشده که سیمین اولین خواننده و نقادش نباشد. و اوضاع همین جورها هست تا قضیه ملی شدن نفت و ظهور جبهة ملی و دکتر مصدق. که از نو کشیده می شوم به سیاست. و از نو سه سال دیگر مبارزه. در گرداندن روزنامه های «شاهد» و «نیروی سوم» و مجلة ماهانة «علم و زندگی» که مدیرش ملکی بود. علاوه بر اینکه عضو کمیتة نیروی سوم و گردانندة تبلیغاتش هستم که یکی از ارکان جبهة ملی بود. و باز همین جورهاست تا اردیبهشت 1332 که به علت اختلاف نظر با دیگر رهبران نیروی سوم، ازشان کناره گرفتم. می خواستند ناصر وثوقی را اخراج کنند که از رهبران حزب بود؛ و با همان «بریا» بازیها، که دیدم دیگر حالش نیست. آخر ما به علت همین حقه بازیها از حزب توده انشعاب کرده بودیم. و حالا از نو به سرمان می آمد.

در همین سالهاست که «بازگشت از شوروی» ژید را ترجمه کردم و نیز «دستهای آلوده» سارتر را. و معلوم است هر دو به چه علت. «زن زیادی» هم مال همین سالهاست. آشنایی با «نیما یوشیج» هم مال همین دوره است. و نیز شروع به لمس کردن نقاشی. مبارزه ای که میان ما از درون جبهة ملی با حزب توده درین سه سال دنبال شد، به گمان من یکی از پربارترین سالهای نشر فکر و اندیشه و نقد بود.

بگذریم که حاصل شکست در آن مبارزه به رسوب خویش پای محصول کشت همه مان نشست. شکست جبهه ملی و برد کمپانیها در قضیة نفت- که از آن به کنایه در «سرگذشت کندوها» گپی زده ام- سکوت اجباری مجددی را پیش آورد که فرصتی بود برای به جد در خویشتن نگریستن و به جستجوی علت آن شکستها به پیرامون خویش دقیق شدن. و سفر به دور مملکت. و حاصلش «اورازان- تات نشینهای بلوک زهرا- و جزیره خارک» که بعدها موسسه تحقیقات اجتماعی وابسته به دانشکدة ادبیات به اعتبار آنها ازم خواست که سلسله نشریاتی را درین زمینه سرپرستی کنم. و اینچنین بود که تک نگاری (مونوگرافی) ها شد یکی از رشته کارهای ایشان. و گرچه پس از نشر پنج تک نگاری ایشان را ترک گفتم. چرا که دیدم می خواهند از آن تک نگاریها متاعی بسازند برای عرضه داشت به فرنگی و ناچار هم به معیارهای او و من اینکاره نبودم. چرا که غرضم از چنان کاری از نو شناختن خویش بود و ارزیابی مجددی از محیط بومی و هم به معیارهای خودی. اما به هر صورت این رشته هنوز هم دنبال می‎شود.




خاطره ای از جلال (ویلیام میلوارد)

قاعدتاً،‌ با گذشت زمان، خاطره دیدارهای دیگران در گذشته دور ضعیف و مبهم می شود. اما خاطره من از دیدارهای متعددی که در تهران ، در آن روزها و ماههای پس از قیام پنجم ژوئن 1963 (پانزده خرداد 42) با جلال آل احمد داشتم،‌ از این قانون پیروی نمی کند.

خاطرة‌ او، امروز، همچون نخستین روز ملاقاتمان یا فردای آن ، زنده وروشن است. گویی گذشت زمان هیچ تاثیری بر این خاطره نمی گذارد. گرچه من تنها دو سه بار او را دیدم وفرصتی برای گفتگوی طولانی نداشتیم . اما هنوز تصویرش به آسانی در برابر دیدگانم مجسم می شود و صدایش به روشنی در گوشم طنین می افکند.

این چند ملاقات کوتاه در کافه فیروز،‌ در خیابان نادری تهران انجام شد. آن روزها من تازه وارد تهران شده بودم و عادت کرده بودم که عصرها به طور منظم با یکی از دوستان دانشگاهیم به کافه فیروز بروم . در آن زمان کافه فیروز برای مدت کوتاهی به عنوان پاتوق نویسندگان،‌ معلمان و روشنفکران مقیم تهران شهرت یافته بود و برای من جای عجیب هوس انگیزی بود. معمولاً سرو صدای بسیار بلندی فضای کافه فیروز را پر می کرد،‌هر کسی که در آنجا با دوستان و آشنایانش می نشست می خواست با همنشینانش بلند تر صحبت کند یا بتواند عقیده خود را در کلة‌آنان فرو کند و درستی آن را – در آنجا – ثابت کند. به نظر می رسید که مزیت فیروز نسبت به جاهای دیگر این بود که در مرکز شهر قرار داشت. در چنین محیطی در میان غوغای کافه فیروز بود که برای اولین بار با جلال ملاقات کردم وبه وسیله دوست دانشگاهیم که رفیق مشترک ما بود،‌به او معرفی شدم.

عقاید من دربارة‌ جلال از همان بحث های آزادی که در کافه فیروز در می گرفت سرچشمه می گیرد ونخستین دیدار ما کاملاً همانگونه که آخرین آنها . شرایط هیچ وقت تغییر نکرد ومن هرگز اورا به جای دیگر ملاقات نکردم. هر دیدار تازه فرصتی به شمار می رفت تا بحث را از جایی که در ملاقات قطع شده بود دنبال کنم. جلال از نخستین لحظه خود را به عنوان شخصی مهربان اما سخت گیر دلسوز اما جدی ، مؤدب ولی خشمگین و مهاجم به من خارجی نشان داد. به نظر می رسید که تنها به دیدگاهها وعقاید علاقمند باشد.

این مرد بزرگ همان نویسنده ای بود که در حدود یک سال پیش «غربزدگی» رساله مشهور امروز خود را منتشر کرده بود. ایران تازه از دور آشفتگی و آشوبهای شهری که کشتگان و زخمیان بسیاری به جا گذاشته بود بیرون آمده و عوامل اغتشاش صرفاً با نمایش ددمنشانه قدرت به سود مقامات آن روز،‌سرکوب شده بودند . نقش خارجیان در این میان برای همگان آشکار بود و نفرت روشنفکران ایران را سخت برانگیخته بود. این رویدادها به ناگزیر زمینه سردی برای دیدارهای ما پدید می آورد.

-چی باعث شد به ایران بیایید؟

«برای کار آمدم . در دانشگاه تدریس می کنم.»

-چرا ایران را برای کار انتخاب کردید؟‌

«مطالعات من در زمینه تاریخ باستان توجه مرا بیش از هر چیز به ایران جلب کرد،‌ شما رانابسیس گزنفون ومآخذ پیمانهای قدیمی مربوط به مادها وپارسیان را می شناسید. به ایران آمدم که ببینم این سرزمین امروز چگونه است.

- و ایران را چگونه یافتید؟‌

«انتظار نداشتم که دانشگاه را در محاصرة‌ کامیونهای پر از سرباز ببینم . به نحوی جنگ اعصاب راه انداخته اند.

- آها! خوب فهمیدید،‌ ما در اینجا تحصیلات عالی خود را خیلی جدی تر می گذرانیم! گفتگوی ما گاهگاه با تفسیر ها و مشاهدات دیگرانی که گرد میز بودند قطع یا منحرف می شد. بارها بحث به جزییات امور ادبی معاصر کشانده می شد که در آن موقع من تقریباً چیزی از آن نمی دانستم،‌ آل احمد آنگاه به تندی بحث را با سوالی صریح وکنایه دار به جانب من بر می گردانید . در مراحل اولیه گفتگوی ما بیشتر شبیه یک مصاحبه یا بازپرسی بود.

-کدام زمینه مربوط به ایران مورد علاقه شماست؟‌در زمینه تاریخ وادبیات چیزی خوانده‌اید؟‌

کمی از هر یک. قدری از تاریخ باستان و تاریخ قرون وسطی، همچنین قابوسنامه و گزیده هایی از حافظ و سعدی را.

- پس در نتیجه ، شما یک مستشرق هستید!

به عبارتی بله اما به دوران جدید و رخدادهای معاصر هم علاقمند هستم، ایران سرزمینی است که در آن گذشته و حال در کنار هم هستند.»

- آیا عامل مخفی سفارتخانه یا سیا هم هستید؟

نترسید! من به عنوان یک پژوهشگر فردی و خصوصی به اینجا آمده ام و برای هیچ دولتی کار نکرده ام و نخواهم کرد، نه برای حکومت خودمان و نه برای دیگری. نماینده هیچ کمپانی تجارتی هم نیستم. استاد صاحب اختیاری هستم که هر کجا دلخواهش باشد می رود به شرط آنکه معنویت او را به حرکت درآورد.

- چه چیزی تدریس می کنید؟

انگلیسی.

- زبان، یا ادبیات؟

هردو.

- آیا فکر می‎کنید امروز ادبیات انگلیسی چه ارزشی برای ایرانیان داشته باشد؟ آیا ما احتیاجی به آموختن انگلیسی داریم؟ آیا چیزی به ما یاد می دهند؟

دربارة ادبیات فی نفسه، شاید نه. اما دربارة اهمیت نقد به عنوان سنتی ادبی، شاید.

بار دیگر این تبادل نظر با دخالت دیگر حاضران قطع می‎شود. هرکس به زودی درمی یافت که این جریان در کافه فیروز، مبارزه ای بی طرفانه است. هر فرد آزاد بود که تفسیر یا نظر خود را در هر نقطه خاص مباحثه ایراد نماید و جریان بحث آزاد مورد توافق همگان بود حتی برای آنان که احتمالا با گفتگو و تبادل نظری خصوصی شروع کرده بودند اما دیر یا زود آل احمد با سوالات بیشتری صمیمانه به سوی شما بازمی گشت.


دانلود مقاله بررسی خشونت علیه زنان در ایران

مقاله بررسی خشونت علیه زنان در ایران در 43 صفحه ورد قابل ویرایش
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل doc
حجم فایل 1171 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 43
مقاله بررسی خشونت علیه زنان در ایران

فروشنده فایل

کد کاربری 6017

مقاله بررسی خشونت علیه زنان در ایران در 43 صفحه ورد قابل ویرایش



اعمال خشونت علیه زنان و بدرفتاری با آن‌ها از رایج‌ترین جرایم اجتماع بوده، که مردسالاری را در جهان امروز و تقریباً در تمام ملیتها و گروههای اجتماعی متذکر می‌شود. در این بین خشونت و اهانت روانی ـ بیرونی بیشتر از خشونت خانگی ـ فیزیکی بر روحیه زنان و دختران تاثیر می‌گذارد، که گاهی اوقات باعث اقدام به خودکشی و یا انزوا طلبی و دوری از ورود به اجتماع در میان زنان مجرد، و انتقام از همسر و خستگی از زندگی زناشویی، در زنان متأهل می‌شود. گزارش‌ها در طی آبان ماه و آذر ماه سال 83 حاکی از این است که درصد بالایی دچار انزواطلبی، افسردگی شده و حدوداً 7/91 درصد دچار خستگی از زندگی و 4/78 درصد انتقام گیری از همسر را تجربه کرده‌اند.

با توجه به عواملی از جمله، ساختار سنتی ازدواج در سن معینی در جامعه ما، ماندن زن در خانه شوهر به





هر قیمت و یا هر مشقتی، تمام مشکلات ناشی از یک ازدواج بد و تنها تاکید بر داشتن یک سرپرست که حداقل بتواند مشکلات اقتصادی را برطرف کند، می‌توان نتیجه گرفت که «بی همسری» برای زنان مجرد (مطلقه، بیوه) و دختران هرگز ازدواج نکرده مترادف با «مشکل» است. در حالی که در این انگاره انسانیت و حقوق فردی زنان به عنوان یک انسان دارای‌ آزادی نادیده گرفته شده است. آخرین تحقیقات در خصوص مشکلات زنان و دختران مجرد نیز گویای این است که این دسته از بانوان از عدم «امنیت خاطر» کافی در زندگی محل کار و تحصیل رنج می‌برند. رفتار نابهنجار برخی مردان نسبت به دختران و زنانی که سن آنها از بیست و چندسالگی گذشته و مجرد مانده‌اند باعث آزار روحی و روانی و سلب اعتماد و امنیت روانی آنها و خانواده‌هایشان می‌گردد. از جمله این رفتارها می‌توان به تحقیرها، متلک‌ها و رفتارها دور از اخلاق این مردان اشاره کرد.

براساس یافته‌های گوناگون در مورد زنان مجرد، می‌توان دریافت که زنان بدون همسری که دارای درآمد شخصی بوده‌اند، بیش از زنان بدون همسر فاقد درآمد شخصی، تمایل به ازدواج مجدد دارند. نزدیک به نیمی از زنان مطلقه، دارای درآمد شخصی هستند، در حالی که این موضوع تنها در مورد 4/27 درصد زنان بیوه صدق می‌کند بنابراین می‌توان ادعا کرد زنان شاغل و دارای استقلال مادی، آمادگی بیشتری برای رهایی از زندگی مشقّت بار و غیر قابل تحمل با مردان خشن وبدرفتار را دارند. همچنین زنانی که مستمری دریافت نمی‌کنند کمتر از زنانی که مستمری دریافت می‌کنند، درآمد شخصی دارند. با توجه به اینکه بهره‌مندی از امکانات تفریحی و اوقات فراغت یکی از مسائل مهم در آرامش زندگی و بهداشت روانی فرد محسوب می‌شود، زنانی که دارای درآمد شخصی هستند بیشتر از زنانی که دارای درآمد شخصی نیستند از برنامه‌های ورزشی و تفریحی استفاده می‌کنند و این امر تا حدی سبب آرامش روانی آنها می‌شود که خود نشان دهنده نقش مؤثر درآمد شخصی برای زنان است.



استفان کاولی


در جامعه ما خانواده‌ها بر اساس تعصبات و با ملاحظه شرایط نابهنجار برخوردهای اجتماعی با زنان و دختران مجرد، محدودیتهای بیشتری برای زنان جوان مطلقه قائل می‌شوند. بر همین اساس زنان بدون همسر شاغل بیشتر از زنان بدون همسر غیر شاغل از مزاحمتهای خانوادگی شکایت دارند که علت شاید آن باشد که زنان غیرشاغل به دلیل اجبار در پذیرش هنجارها و قید و بندهای خانوادگی کمتر از زنان شاغل و مستقل از مداخلات خانوادگی به عنوان مزاحمت یاد می‌کنند در جامعه ما، زنان مطلقه بیش از زنان بیوه از پیامدهای منفی زندگی بدون همسر احساس نارضایتی می‌کنند که علت می‌تواند نگرش منفی جامعه، خانواده، اطرفیان به زنان مطلقه باشد و یا اینکه زنان بیوه از هم حسی و مقبولیت بیشتری در میان مردم و جامعه برخودارند پس تا زمانی که با نگرش‌ها، باورهای سنتی مبارزه نشده، زنان یا باید با زندگی نابهنجار با مردان خشن و بدفتار بسازند و یا باید پس از جدایی، زندگی سخت و مشقت باری را چه از نظر اقتصادی و چه از لحاظ برخوردهای نامناسبت مردان در جامعه تحمل کنند. به نظر می رسد در جامعه کنونی مشکل زنان اعم از دختران هرگز ازدواج نکرده، زنان مطلقه و بیوه مسأله «فقر همسر» ‌باشد، فردی به عنوان شوهر که زیر سایه نام او موجودیت اجتماعی داشته باشند؛ و این درست در تناقض‌ با آزادی‌های فردی برای هر انسان خصوصاً زنان می‌باشد. متناقض با اصل مختار بودن و دارای حق انتخاب بودن زنان است. در پایان باید توجه داشت که همه زنان بیوه و مطلقه، خوشبخت و یا بدبخت مطلق نیستند بلکه نکته مهم توجه به حیثیت، حرمت و شأن و منزلت انسانی زنان در همه‌ی جوامع است چه بسا هستند دخترانی که به دلایلی از جمله، فقدان تحصیلات کافی، کار،‌درآمد، نداشتن امکان معاشرت و آشنایی برای ازدواج، نداشتن خانواده آبرومند و صاحب مکنت و اعتبار، نداشتن جمال و اندام متناسب و یا دختران دارای معلولیتهای جسمی، ذهنی و روانی نمی‌توانند همسر دلخواه و مناسبی برای خود انتخاب کنند و یا مورد انتخاب قرار می‌گیرند و مشکلات و مسائل خاص خود را دارند که شناخت ابعاد آن حائز اهمیت می‌باشد.

منابع:

ـ مجله فرهنگ و پژوهش، دکتر صمدی راد، شماره

ـ ماهنامه «همراه» خشونت علیه زنان، شماره 19، 1383

ـ مجله فرهنگ و پژوهش ، آسیب‌های اجتماعی زنان و خشونت علیه آن‌ها، شماره 178







گوستاولوبون





(EIQ) Ematiamal inteligence quatiemts
دکتر پرویز شریفی درآمدی

عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی

تنظیم: علی تیموری، دانشجوی کارشناسی مشاوره






یکی از مباحثی که در سال های اخیر به ویژه از سال 1990 مطرح شده است هوش هیجانی است که این بحث توسط صاحب نظرانی نظیر سالوی، گلدمن ارائه شد .

هوش هیجانی به معنی توجه به احساسات و ابزاری جهت استفاده دررابطه ای سالمتر و راحتر آنطور که معنویت انسان اقتضا می کند مطرح می شود .

هوش هیجانی از سه زاویه مورد بررسی قرار می گیرد 1- عملی 2- ارزشی 3- خلاقانه

بعد عملی هوش هیجانی بیشتر مورد بررسی قرار
می گیرد که بیشتر در مورد ارتباط است .

تاریخچه هوش هیجانی :

حدود 2000 سال پیش افلاطون در کتاب جمهوریت مطلبی را مطرح می کند که زیر بنای تمام یادگیری ها ، احساسات و هیجانها است از آن زمان به بعد در مقابل این نظریه افلاطون سه جناح بوجود می آید.

جناح اول در مقابل افلاطون می ایستند وتوجهی به احساسات و هیجانها ندارند و تابع عقل هستند و عقیده دارند که هر چه عقل گفت باید آن را انجام داد که این گروه عقلیون هستند.





هوش هیجانی


جناح دوم که در برابر عقلیون موضع گیری دارند و توجه آنها به احساسات و عواطف است.

جناح سوم که به عناصر عقلی و احساسی با همدیگر توجه داشتند .

در سال 1920 ثرندایک هوش را به سه دسته تقسیم می کند :

1- فنی یا مکانیکی

2- اجتماعی

3- انتزاعی

و هوش اجتماعی را وسیله ای برای روابط اجتماعی مطرح می کند.

در سال 1950 مزلو در طرح سلسله نیاز های انسان به هیجانات و عواطف اشاره میکند که انها را نه تنها باعث پیشرفت بلکه باعث شکوفایی انسان می‌داند.

در سال 1990 سالوی مقالاتی در مورد احساسات و عواطف انسان می‌نویسد که صاحبنظران بعدی عقاید سالوی را به عنوان هوش هیجانی یاد می‌کنند .

در سال 1995 گلدمن بر اساس یافته های خود و اندیشمندان قبلی تعریفی از هوش هیجانی ارائه می کند .



پاره تو


هوش هیجانی عبارت است مجموعه ای از توانائیهای درک ، شناخت و توصیف احساسات خود و دیگران به منظور ارائه واکنش مناسب به موقعیت ها و محیط های مختلف به عبارت دیگر در روابط بین فردی از این توانایی استفاده کنیم که به احساسات و عواطف طرف مقابل در لحظه مناسب واکنش درست نشان دهیم یعنی این توانایی را داشته باشیم که صرف نظر از نژاد و مذهب و لهجه طرف مقابل بتوانیم احساسات، عواطف، هیجانات و رفتار او را چه در رفتارهای کلامی و چه در رفتار های غیر کلامی اش درک کنیم و در لحظه و ثانیه ارتباط سالم و انسانی با او برقرار کنیم و کرامت و شأن انسانی او را پایمال نکنیم پس اهمیت هوش هیجانی استفاده از توانایی برای درک احساسات خود و طرف مقابل برای ارائه واکنش مناسب در لحظه ودر زمان است برای برقراری یک ارتباط سالم و بی نقص به طوری که بتوانیم احساسات و عواطف طرف مقابل را درک کنیم و متناسب با آن و اکنش نشان دهیم باید از ساده ترین کلید هوش هیجانی یعنی گوش دادن استفاده کنیم که بهتر ین نوع گوش دادن، گوش دادن فعال است چند ین نوع گو ش دادن وجو د دارد که آفت شنوایی است و با آن نمی توان ارتباط مناسب با طرف مقابل برقرار کرد برای مثال گوش کردن به منظو رحکم کردن یا قضاوت کردن یعنی به حر فهای کسی گوش بدهیم تابعد در مورد او قضاوت کنیم وحکمی را علیه او یا حتی به نفع او صادر کنیم این طرز گوش دادن رابطه رادر نقطه کور قرار می‌دهد. هوش هیجانی این نوع گوش کردن را رد می کند .

ـ گوش دادن توام با نصیحت کردن: یعنی به حر ف های طرف گوش کنیم تا او را نصیحت کنیم.

ـ گوش دادن توام با تداعی معانی: یعنی درحالی که طرف مقابل برای ما صحبت میکند ناگهان یاد موضوعی که قبلا برایمان اتفا ق افتاده بیفتیم. نوع دیگری از گوش دادن که افت شنوایی تلقی می‌شود وقتی است که فرد در حالی که حرف می‌زند به انجام کاری مشغول باشیم که باعث می‌شود ارتباط در نطقة‌کوری قرار بگیرد. نوع دیگر گوش دادن، گوش دادن همدردانه است. این نوع گوش دادن هم مفید نیست. چون برای فرد این طرز فکر تلقی می‌شود که او به خاطر اینکه دردی مثل درد من دارد به حرفهای من گوش می‌دهد.

لذا یکی از بهترین نوع گوش‌ دادن‌ها که بر اساس ارزش‌های هوش هیجانی مثبت تلقی می‌شود گوش دادن همدلانه است که در این نوع گوش دادن که بر اساس ارزش‌های هوش هیجانی مثبت تلقی می‌شود گوش دادن همدلانه است. که در این نوع گوش دادن شخص فقط به خاطر شأن و منزلت انسانی اش به حرف‌های طرف مقابل گوش می‌دهد یعنی هیچ سودی برای دو طرف ندارد ولی با تمامی وجود به حرف‌های او گوش می‌دهد. نکته مهم در گوش دادن همدلانه به عنوان یکی از ارزش‌های برجستة هوش هیجانی این است که همدلی به معنای تایید طرف مقابل نیست.

کسی که از هوش هیجانی بالایی برخودار است به اتکای این توان مندی می‌تواند ارتباط‌های سنجیده داشته باشد. هوش هیجانی در ارتباط به وجود می‌آید و به رشد ارتباط صحیح کمک می‌کند، هوش هیجانی در قضاوت به وجود می‌آید و به رشد قضاوت صحیح کمک می‌کند. هوش هیجانی در ارتباط خلق می‌شود و به پردازش اطلاعات صحیح و درست منجر می‌شود.



گوته


قدم بعدی برای داشتن یک ارتباط سالم که شان و منزلت فرد را حفظ کند این است که بر احساسات و هیجانات که به قلیان درمی‌آید کنترل داشته باشیم و طرف مقابل را درک کنیم، مراحلی وجود دارد که بر احساسات و عواطف خویش کنترل کنیم و بتوانیم از هیجانات خود به طرز درستی استفاده کنیم، چون غرض از هوش هیجانی استفاده صحیح و درست از هیجانات است،‌استفادة صحیح از هیجانات دو بعد را شامل می‌شود: 1ـ تسلط بر هیجانات منفی که در ما به وجود می‌آید 2ـ استفادة معقول و متعادل از هیجانات مثبت است.

گلدمن مدلی را در جهت مهار هیجانات در خود و دادن واکنش صحیح به خود و دیگران ارائه کرده است که عبارتند از:

1ـ پایش (self-regard): به معنی پائیدن و مواظبت کردن احساسات و هیجانها است، یعنی مواظب باشیم که هیجانات بر ما تسلط پیدا نکنند.

2ـ درگیری احساسات؛ یعنی روی احساساتی که در مقابل محرک‌های مختلف به ما دست می‌دهد، اسم بگذارید برای مثال: حسادت، تعصب، خوشحالی، کینه

3ـ کناره گذاری: یعنی یادبگیریم که احساسی را که به ما دست داده آن را کنار بگذاریم برای مثال نسبت به کسی احساس نفرت یا حسادت داریم، باید سعی کنیم که این احساس را کنار بگذاریم.

4ـ از کی و چه وقت؛ یعنی اینکه اولین دفعه‌ای که این احساس‌ها به ما دست داده چه زمانی بوده است.










نام کتاب : ایجاد رابطه با خود و دیگران

مولف : ویرجینیا ستیر

مترجم : مریم مرتاض

ناشر : روشنگران

تاریخ انتشار : 1375

قیمت : 800 تومان


همانطور که از نام این کتاب پیداست مطالب کتاب درباره نحوه برقراری رابطه با خود و دیگران می باشد در ابتدا تاکید فراوانی به برقراری ارتباط سالم و درست با خود و سپس به برقراری ارتباط سالم با دیگران شده است که برای نیل به این ارتباط به موارد گوناگونی اشاره می شود.

درادامه بخشی از کتاب آورده شده است .

بخشی از کتاب:



کارن هورنای


ایجاد رابطه مسابقه نیست که در آن پیروز شوی و تمام عمر با خوشحالی زندگی کنی وسیله ای است که با آن میتوانی یک رابطه صادقانه و صمیمی برقرار کنی ایجاد رابطه دستاویزی است که عزت نفس تو را رشد می دهد و ارتباط های تو را با خود و دیگران تقویت می کند رسیدن به افق رشد حاصل یک عمر پژوهش وتلاش است شناخت خود و ایجاد رابطه با دیگران کلید این پژوهش است هر چه بهتر و کامل تربا خود و




دیگران ارتباط برقرار کنیم احساس با ارزش بودن دوست داشتن و سلامتی ما را زود تر در حل مشکلاتمان پیروز می گرداند .

شعر «اهداف من » بیانی است از این که چطور
می شود آن چه را که گفته ام به کار گرفت:
می خواهم

بدون اسارت دوستت بدارم

با‌آزادی در کنارت باشم

بدون اصرار تو را بخواهم





همجنس گرایی

انحراف یا بیماری



فاطمه اسدی دانشجوی کارشناسی مشاوره

یکی از معضلات جوامع امروزی همجنس گرایی است این پدیده از یکی از غرائز طبیعی و مهم نشات می گیرد اما بنا به دلایل مختلف که مطرح خواهد شد منحرف می شود. در کتابهای مختلف تعاریف متنوعی از آن شده است اما به طور کلی میتوان گفت هم جنس طلب یا هموسکسوئل کسی است که غریزه جنسی او فقط با تماس با هم جنس خود ارضا می شود به هر میزان که سن بالاتر رود و کودک به





نوجوانی و بلوغ نزدیکتر شود دامنه آن شدید تر می گردد 4% اشخاص بالغ در طول عمر خود همجنس گرا هستند و 13 % دیگر حداقل به مدت سه سال بین 16 تا 55 سالگی غالباً هم جنس گرا هستند.

خصوصیات بالینی هم جنس گرایان مرد یا زن همانقدر با مهم متفاوت است که خصوصیات مردان و زنان غیر هم جنس گرا همجنس گرایان نیز نظیر غیر همجنس گرایان ممکن است روشهای خاصی را از بوسیدن و نوازش کردن گرفته تا رابطه (دهانی ـ تناسلی ) تحریک ژنیتال با دست و لواط را ترجیح دهند در عمل هموسکسیو آلتیه به دو دسته افراد برخورد می کنیم یک دسته آنهائیکه فاعل جنسی اند و دسته دیگر آنهائیکه مفعولند آنهائیکه مفعول جنسی هستند اکثراً زمینه و استعدادی از نظر ساختمانی بدنی و وضع روحی برای این کار دارند شکل خارجی و وضع ظاهریشان بی شباهت به زنان نیست این افراد اکثراً رفتاری شبیه به دختران داشته و‌آواز و صدای آنها مانند صدای مردان بم نیست و اغلب به کارهای سبک و ظریف مانند دوزندگی بافندگی ، آشپزی و کارهای هنری و… علاقه مند بوده و بطور خلاصه زن مآب اند .

این افراد شخصاً برای مفعول واقع شدن عمل جنسی فعالیت کرده و نسبت به این کار تمایل زیادی نشان می دهند و تا آخر عمر هم از آن روگردان نمی باشند .

علل هم جنس گرایی :

علل رفتار همجنس گرایانه مبهم و متناقض است فروید هم جنس گرایی را وقفه رشد روانی جنسی معرفی نموده و عقیده داشت که در صورت مشهود نبودن عدم رشد آثاری از مرحله پیشین رشد وجود خواهد داشت (هم جنس گرایی پنهان ) این هم جنس گرایی پنهان با مکانیسم والایش به رفتار محبت آمیز نسبت به هم جنس و یا در مردها تمایلات انفعالی و در زنها به گرایشهای پرخاشگرانه تبدیل می گردد. هابدر لیست بلندی از موقعیت های مختلف دوران کودکی را که میتواند به همجنس گرایی در مرد منجر شود ارائه داد که شامل وابستگی شدید به مادر، فقدان روابط با پدر، مهارشدن رشد مردانگی بوسیله مادر، تثبیت یا برگشت به مرحله خود شیفتگی، رشد روانی جنسی و باخت در رقابت با خواهران و برادران .



هالند


دکتر قائمی در کتاب خود تحت عنوان خانواده و مسائل جنسی کودکان از عواملی که در محیط خانواده و اجتماع سبب هم جنس گرایی
می شود نام می برد 1- وابستگی های شدید کودک به والدین 2- ساخت خانواده سلطه یکی از والدین بر روابط خانواده 3- ضعف والدین فقدان یک پدر کار آمد و نیرو مند در زندگی کودک 3- وجود خدمتکاران که از اخلاق سوئی برخوردار هستند

4- کیفیت حیات : از سنین کودکی باید بستر خواب خواهر و برادر از هم جدا باشد.

از عواملی که در اجتماع به آن اشاره می کند عبارتند از : 1- عامل فریب 2- معاشرت های نا صواب 3- بد آموزیهای اجتماعی 4- احساس کمتری 5- زندگی در مراکز شبانه روزی به خصوص مراکزی که کنترل کافی ندارند و یا جا برای تفریح و سر گرمی های مناسب وجود ندارد.

درمان :

از آنجا که علت قطعی هم جنس گرایی هنوز مشخص نشده است لذا معالجه مشخص و قطعی هم وجود ندارد و در این درمان تصویر ذهنی نا خوشایند به عنوان محرک مضر مورد استفاده قرار می گیرد ابتدا به بیمار یاد داده می شود که مثل روش رفع حساسیت منظم و لپ عضلات خود را شل کند آنگاه به او یاد داده می شود که عمل هم جنس گرایانه را در ذهن خود مجسم کند در حالیکه به طور همزمان حالت تهوع واستفراغ شدیدی را نیز مجسم می نماید که رفع آن فقط با روگرداندن از یار همجنس امکان پذیر است.

البته از آنجا که علت قطعی هم جنس گرایی هنوز








مولف : ریتا استریکلند

مترجم : علی محب خسروی

خواب دیدم در خواب با خدا گفتگویی داشتم : خدا گفت : پس میخواهی با من گفتگو کنی گفتم : اگر وقت داشته باشید خدا لبخند زد، وقت من ابدی است، چه سوالاتی در ذهن داری که میخواهی از من بپرسی ؟ چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند ؟ خدا پاسخ داد … این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند و عجله دارند که زود تر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را میخورند این که سلامت شان را صرف به دست‌آوردن پول می کنند و بعد پولشان را خرج حفظ سلامتی می کنند این که با نگرانی نسبت به آینده زمان حال فراموششان می‌شود آنچنان که دیگر نه در آینده زندگی می کنند و نه در حال این که چنان زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و چنان می میرند که گویی زنده نبوده اند خداوند دست های مرا در دست گرفت و مدتی هر دو ساکت ماندیم بعد پرسیدم … به عنوان خالق انسان ها می خواهید آنها چه درس هایی از زندگی را یاد بگیرند ؟ خدا با لبخند پاسخ داد یاد بگیرند که نمی‌توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد اما می‌توان محبوب دیگران شد یاد بگیرند که خوب نیست خود را بادیگران مقایسه کنند یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری دارد بلکه کسی است که نیاز کمتری دارد .

یاد بگیرند که ظرف چند ثانیه میتوانیم زخمی عمیق در دل کسانی که دوستشان داریم ایجاد کنیم و سال ها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التیام یابد یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقاً دوست دارند اما بلد نیستند احساسشان را ابراز کنند یا نشان دهند یاد بگیرند که می شود دو نفر به یک موضوع واحد نگاه کنند و‌آن را متفاوت ببینند و یاد بگیرند که من اینجا هستم همیشه .