دسته بندی | علوم انسانی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 42 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 50 |
مقاله بررسی منطقه جنوب آسیا در 50 صفحه ورد قابل ویرایش
فهرست مطالب
عنوان صفحه
مقدمه
فصل اول: معرفی منطقه جنوب آسیا
مسائل و منازعات منطقهآی
فصل دوم: پاکستان
1- ویژگیهای پاکستان
الف: جغرافیای طبیعی و انسانی پاکستان
ب: جغرافیای سیاسی پاکستان
ج: جغرافیای اقتصادی پاکستان
2- حکومت و سیاست در پاکستان
3- روابط پاکستان با جمهوری اسلامی ایران
4- منازعات هند و پاکستان
الف: علل منازعه دو کشور و جایگاه کشمیر در آن
ب: صفآرایی هند و پاکستان
ج: علل اتمی شدن هند و پاکستان
فصل دوم: هند
1- ویژگیهای هند
الف: جغرافیای طبیعی و انسانی
ب: جغرافیای سیاسی
ج: جغرافیای اقتصادی
1- نظام اقتصادی
2- بخشهای مختلف اقتصادی
2- حکومت و سیاست در هند
3- روند اتمی شدن هند
4- سیاست خارجی هند
5- روابط با جمهوری اسلامی ایران
6- همکاریهای نفت و گاز پتروشیمی ایران و هند
فصل چهارم: همکاریهای منطقهای در جنوب آسیا
1- اتحادیه همکاریهای منطقهای جنوب آسیا (سارک)
2- جنوب آسیا و نظام بینالملل
الف: چین
ب: روسیه
ج: آمریکا
فهرست منابع
مقدمه
از بعد دیرینهشناسی پیشینه منطقهگرایی به سالهای دهة 1960 و 1970 بر میگردد که توجه دانشمندان را به خود جلب کرد. اوج روی آوری به منطقهگرایی در دهه 1980 و به خصوص در زمینه اقتصادی میباشد که با فروپاشی شوروی این روند از سرعت بیشری برخوردار گردیده و کشورها سعی در حل مشکلات و مسائل خود در چارچوب مناطق جغرافیایی مینمایند. از همین روی منطقه جنوب آسیا به عنوان یکی از مناطق مهمی که در چارچوب نظام بینالملل با توجه به ویژگیهای استراتژیکی و جمعیتی که دارد از اهمیت زیادی برخودار گردد.
در این پژوهش ما سعی در شناخت و بررسی ویژگیهای این منطقه خواهیم نمود و به لحاظ اهمیت دو کشور هند و پاکستان، این دو را مورد بررسی قرار میدهیم.
تحقیق حاضر از چهارفصل تشکیل گردیدهاست که در فصل اول به معرفی منطقه جنوب آسیا پرداخته میشود. در فصل دوم به معرفی کشور پاکستان پرداخته و ویژگیهای آن از نظر جغرافیای طبیعی، انسانی، سیاسی، اقتصادی، مورد بررسی قرار میگیرد، سپس سیاست و حکومت در پاکستان و روابط خارجی آن با جمهوری اسلامی ایران مورد بررسی قرار میگیرد و به منازعات هند و پاکستان در انتهای این فصل پرداخته خواهد شد. در فصل سوم به معرفی کشور هندوستان پرداخته میشود و جغرافیای طبیعی، انسانی، سیاسی و اقتصادی آن مورد بررسی قرار میگیرد، سپس بحث سیاست و حکومت در هند، روند اتمیشدن هند و سیاست خارجی و روابط ایران و هند مورد بررسی قرار میگیرد. در فصل چهارم به مسئله همکاری در منطقه جنوب آسیا پرداخته میشود و عوامل واگرایی و همگرایی در اتحادیه همکاریهای جنوب آسیا (سارک) مورد بررسی قرار میگیرد و سپس به بحث جنوب آسیا و نظام بینالملل پرداخته میشود و روابط این منطقه با چین، روسیه و آمریکا مورد بررسی قرار میگیرد.
فصل اول: معرفی منطقه جنوب آسیا
منطقه جنوب آسیا شامل کشورهای پاکستان، هند بنگلادش، سریلانکا، نپال، بوتان و مالدیو است. خرده سیستم جنوب آسیا نزدیک به 3/3 درصد خشکیهای جهان را به همراه دارد. در میان کشورهای جنوب آسیا بوتان و نپال محصور در خشکی و سریلانکا و مالدیو جزیره هستند. مهمترین منابع طبیعی منطقه رودخانههای پرآب آن میباشد که به کشاورزی منطقه کمک فراوانی میکند ولی عدم استفاده صحیح از آنها و سیلهای فراوان در طول سال موجب شده که این منبع طبیعی خسارتهایی را همراه داشته باشد.(1) از جمله منابع مهم درآمد ارزش منطقه منابع ماهیگیری و نیز محصولات کشاورزی بخصوص جای و برنج است. به دلیل جمعیت زیاد منطقه جنوب آسیا نیروی انسانی نیز یکی از منابع اصلی درآمد ارزی برای این کشورها است.
مساحت و جمعیت کشورهای منطقه عبارتند از: پاکستان 943/803 کیلومتر مربع و جمعیتی در حدود 000/000/150 نفر هند با 263/287/3 کیلومتر مربع و جمعیتی در حدود 000/000/100/1 نفر، بنگلادش با 998/143 کیلومتر مربع و جمعیتی در حدود 000/000/120 نفر، نپال 800/140 کیلومتر مربع و جمعیتی در حدود 000/000/23، بوتان 620/46 کیلومتر و 000/000/2 نفر جمعیت آن، سریلانکا با 610/65 کیلومتر مربع و جمعیتی در حدود 000/000/18 نفر و بالاخره مالدیو 298 کیلومربع و جمعیتی در حد 000/330 نفر، که مساحت جنوب آسیا تقریباً 532/488/4 کیلومتر مربع و جمعیتی بالغ بر 000/000/500/1 نفر است.
جنوب آسیا از حیث نژادی دو نژاد سفید پوست و سیاه پوست را در بر میگیرد. نژاد سفید سفید به دو دسته اسلاوها و آریاییها تقسیم می شود. مردم جنوب آسیا از نژاد آریاییها هستند. نژاد سیاه پوست که به آنها دراویدی میگویند به نسبت دو نژاد سفید پوست و زرد پوست کمتر هستند و تنها در جزیره سیلان و جنوب هند زندگی میکنند.(2)
از کشورهای منطقه گاهی تحت عنوان بازیگران جهان سوم یاد میکنند و گاه از دو قدرت هستهای هند و پاکستان به عنوان دو قدرت مونیک منطقه دیگر بازیگران تحتالشعاع سیاستهای آنها خواهد بود نام برده میشود. فضای حاکم بر محیط منطقه بگونهای است که کشورهای منطقهای بیثباتی و ناامنی حاصل از گسترش تروریسم، تسلیحات واهمه دارند چرا که هزینههای زیادی را به جهت فضای سرد صرف امور دفاعی کردند که خود امر گسترش دهنده هرچه بیشتر فقر و نداری در جنوب آسیا است.
درگیر شدن پاکستان در سر جنگ در سالهای 48-1947، 1965، 1971 و احتمال بروز جنگ در سالهای 1984، 1987، 1990، 1999 و 2001 مؤید بیثباتی این منطقه و داشتن آثار منفی بر صلح و امنیت جهانی است. (3)
هندوستان در شکلدهی جنبش عدم تعهد و پاکستان در شکلدهی سازمان آر. سی. دی نقش داشتند.
در پایان قرن بیستم آزمایشا هستهای هند و پاکستان کشورهای 8- G را وادار به اعمال تحریمهای اقتصادی علیه این دو کشور کردند اما تمام محاسبات استراتژیک و ارزیابیهای متعارف سیاسی در مورد منطقه به هم ریخت و محیط امنیتی جدیدی بوجود آمد که این منطقه را به خطرناک ترین محل در جهان تبدیل ساخت.(4)
مسائل و منازعات منطقهای
مهمترین مسئله در روابط دو قدرت کلیدی منطقه یعنی هند و پاکستان مسئله کشمیر است. این سرزمین که بین هند و پاکستان و چین و افغانستان قرار دارد پس از استقلال هند و جدایی پاکستان همواره مورد منازعه این دو کشور بودهاست. کشمیر پس از فروپاشی شوروی مورد توجه آمریکا هم واقع شدهاست. زیرا هم از نظر اقتصادی و هم از نظر استراتژیک دارای اهمیت خاصی است چرا که هم با هند، پاکستان، چین و افغانستان هم مرز است و هم دروازه آسیای مرکزی و ماوراء آن محسوب میشود.(5) منطقه دیگری که بین هند و چین حایل است و از موقعیت استراتژیک بهره میبرد منطقه ایجاد کردهاست عمدتاً شامل فقدان توسعه انسانی، فقدان نهادینگی ملتسازی و عدم امنیت ملی به جهت تمایز دکترینهای نظامی است.
دستیابی هند و پاکستان به تکنولوژی هستهای و بویژه سلاحهای اتمی باعث شده که حفظ صلح در این منطقه اهمیت بیابد و اکنون دو کشور با تکیه بر بازدارندگی هستهای که محور حفظ امنیت میان هند و پاکستان است به همزیستی هستهای تن در دادهاند. بیش از چهل درصد فقرای جهان در جنوب آسیا زندگی میکنند که قسمت اعظم آنها در هند و پاکستان سکونت دارند.
پینوشتهای فصل اول:
1- فریبا فرزیننیا، کتاب سبز پاکستا، (تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، 1376) صص 4-3
1- سمیه قنبری، سارک و همگرایی در جنوب آسیا، (پایاننامه کارشناسی ارشد مطالعات منطقهای، دانشگاه آزاد، واحد تهران مرکزی، دانشکده علوم سیاسی، 1383) صص 21-20
2- فرزیننیا، پیشین، صص 179-177
3- همان، ص 178
حسین ابراهیمخانی، هند و پاکستان و کشمیر (پایاننامه کارشناسی ارشد علوم سیاسی، دانشگاه آزاد، واحد تهران مرکزی، دانشکده علومسیاسی، 1375) صص 33-32
فصل دوم: پاکستان
1- ویژگیهای پاکستان
الف: جغرافیایی طبیعی و انسانی پاکستان
آب و هوای آن صحرایی، موسمی، نیمه صحرایی و کوهستانی است که بیشتر مناطق آن برای کشاورزی مناسب نیست. (1) 74 درصد مردم بیسواد هستند، 30 درصد جمعیت آن زیر خط فقر زندگی میکنند و 46 درصد جمعیت آن زیر 15 سال هستند. هر سال 60 هزار پاکستانی از این کشور مهاجرت میکنند. در این کشور 4 گروه عمدی نژادی وجود دارند:
پنجابی، سندمی، بلوچی و پشتو که به لحاظ دین مشترک اسلام گرد هم آمدهاند. 95 درصد مردم این کشور مسلمان (تشیع و تسنن) هستند که بیشتر درگیریهای داخلی پاکستان پیرامون همین اختلافات مذهبی است. (2)
زبان رسمی کشور پاکستان اردو و انگلیسی است هرچند زبانهای پنجابی، بلوچی و پشتو نیز وجود دارد. (3)
منابع طبیعی کشور عبارتند از: برنج، گندم، شکر، پنبه، ذرت و منابع معدنی آن هم شامل ذغال سنگ، گاز طبیعی، نفت خام، سنگ مرمر، سنگ آهن، منگنز، خاکرس، چینی، کرومیت و سلفون میباشند.
اکثر مردم کشاورز هستند و بیشترین محصول آن برنج است. (4)
ب: جغرافیای سیاسی پاکستان
این کشور راهی برای دستیابی کشورای تازه استقلال یافته به دریای آزاد است. از تنگه هرمز خیلی دور نبوده و پایگاههاس هوایی و دریایی آن در سواحل دریای عرب و دریای عمان میتواند نقش مهمی در منطقه داشته باشد به علت دارا بودن انبوه جمعیت مسلمان و وجود جریانهای افراطی مذهبی میتواند کانون بنیادگرایی اسلامی و اشاعه آن به دیگر نقاط اسلامی باشد و لذا توجه کشورهای مسلمان بسیاری را به خود جلب کردهاست.(5)
بافت اجتماعی و ساختار سیاسی در پاکستان آن چنان بحران زدهاست که چیزی به جز بیثباتی مزمن و مداوم را نشان نمیدهد. انتخابات پارلمان 342 نفری پاکستان نشان میدهد که هیچ حزبی قادر به تشکیل یک اکثریت ساده نمیباشد. برخلاف ناتوانی احزاب سنتی و عرفی، گروهها و احزاب دارای گرایش اسلامی توانستهاند موقعیت را محکم و استوار سازند. ناتوانی ساختاری و ارزشی احزابی که در طی سی سال گذشته در قلمرو سیاست پاکستان تعیین کننده بودهاند و افزایش قدرت احزاب و گروههایی که هویت ارزشی آنان وجه مشخصه فعالیتهایشان میباشد، در فضایی به وقوع پیوسته است که ارتش نقش وسیعتری را نسبت به گذشته دارا میباشد. (6)
فصل سوم: هند
1- ویژگیهای هند
الف: جغرافیای طبیعی و انسانی
کشور هند با وسعتی معادل 3287263 کیلومتر مربع، بزرگترین کشور منطقه و هفتمین کشور بزرگ دنیا میباشد. از شمال به بلندترین کوههای هیمالیا، از جنوب به اقیانوس هند منتهی میشود و دریای عرب و خلیج بنگال در غرب و شرق آن قرار دارند. همسایگانش چین، بوتان، نپال در شمال، پاکستان در شمال غربی، میانمار در شمالشرق و بنگلادش که تمامی خاک آن به استثنای بخش کوچکی که در همسایگی میانمار قرار دارد بوسیله سرزمین هند محاصره شدهاست میباشند. طول مرزهای خاکی آن 12700 کیلومتر و طول سواحل هند 7517 کیلومتر میباشد این کشور دارای 1256 جزیره است.(1)
هند در یک منطقه استوایی واقع شدهاست میتوان آن را به چهار بخش جغرافیایی تقسیم کرد. ناحیه کوهستانی و فلاتهای مرتفع شمالی، جلگههای رود گنگ و سند در شرق و غرب، فلاتهای شبه جزیره در جنوب و ناحیه بیابانی غربی. بلندترین قله کشور هند «کانچنجونگا» 8586 متر ارتفاع دارد. شبه قاره هند به دلیل وسعت و همجواری با آبهای اطراف از آب و هوای متنوعی برخوردار است که شامل استوایی، سردسیری، مرطوب و پرباران، خشک بیابانی و سبز جنگلی است. ریزش باران در مناطق مختلف بین 10 تا بیش از 200 سانتیمتر سالانه در نوسان است. به دلیل همجواری با خط استوا و وزش بادها موسمی، آب و هوای این کشور در اکثر مواقع سال گرم است. حدود 20 درصد از مساحت هند را پوشش جنگلی قرار داده، که وسعت جنگلهای این کشور را به 75 میلیون هکتار رسانده است. (2)
مهمترین رودخانههای کشور؛ رودخانه مقدس گنگ با 2995 کیلومتر طول، براهماپوترا 2987 کیلومتر، گودآوری 1450 کیلومتر و کریشنا 1300 کیلومتر طول میباشد. بیش از 52درصد از مساحت هند را زمینهای کشاورزی تشکیل میدهد. (3)
هند از نظر تقسیمات کشوری دارای 28 ایالت و 7 فرمانداری (منطقه متحد) است. ساختار سیاسی هر ایالت از لحاظ سیستم حکومتی شباهت نزدیکی با حکومت مرکزی دارد. فرماندار که رئیس قوهمجریه نیز هست از طرف رئیسجمهور و به مدت 5 سال انتخاب میشود. شورای وزرا که سروزیر در رأس آن است به طور جمعی در برابر مجلس قانونگذاری ایالتی مسئول هستند. هر ایالات به نوبه خود دارای یک مجلس است که به آن پارلمان ایالتی میگویند، همچنین هر ایالت دارا یک دادگاه عالی است. ایالات جزء در موارد دفاع ملی، روابط خارجی، انتشار و گردش پول، ضرب سکه و حمل و نقل سراسرس از اخیارات داخلی برخودارند. (4)
جمعیت هند حدود 000/000/100/1 نفر است که پس از چین پرجمعیتترین کشور جهان است. نرخ رشد جمعیت در سال 2000 به 93/1 درصد و تراکم جمعیت به 342 نفر در هر کیلومتر مربع رسیده است. نرخ امید به زندگی در مردان 61 سال و در زنان 59 سال است. نرخ با سوادی 65% جمعیت است. (5)
گروههای نژادی هند را به سه دسته تقسیم میکنند. هند و آریایی با 72 درصد از جمعیت در شمال و مرکز، دراویدیها با 25 درضد از جمعیت در ایالات جنوبی که به ساکنان اصلی شبه قاره هند قبل از هجوم آریاییها گفته میشود و مغول و دیگران 3 درصد، در هندوستان زبان عامل مهمتری نسبت به نژاد میباشد و تفاوتهای اقدام از زبان و دین آنان مشخص میشود. دین و مذهب در هند یک نیروی محرک جدایی و در عین حال همبستگی است. خشونتهای فرقهای میان مسلمانان و هندوها هرازگاهی درشبه قاره رخ میدهد. تخریب مسجد بابری به دست هندوهای افراطی در 1992 در شهرک ایودا حاصل همین اختلافات بود. (6)
این کشور دارای تنوع زبانی فراوانی است. پانزده زبان محلی رسمی قومی به رسمیت شناخته شدهاست. زبان رسمی این کشور هندی است و انگلیس نیز رابط بین دولتهای ایالتی (غیرهندی زبان) با یکدیگر و دولت مرکزی است. هند دومین کشور انگلیسی زبان در جهان است.
امروزه بیش از 80 درصد از جمعیت هند پیر و آیین هندو هستند. 12درصد مسلمان، 6/2 درصد مسیحی و 2 درصد سیک و بودایی هستند که علیرغم آزادی این مذاهب درگیریهایی بین آنها وجود دارد. به دلیل دارابودن تنوع فرهنگی و سابقه تمدن که جاذبه زیادی برای توریستها دارد، صنعت تروریسم نقش مهمی در ارزآوری کشور دارد. همچنین صنعت فیلمسازی نیز نقش به سزایی در کسب درآمد ایفا میکند.
ب: جغرافیای سیاسی
هند با توجه به وسعت استراتژیک مهمی دارد. موقعیت هند به لحاظ دسترس به آبهای آزاد و طول سواحل، قرارگرفتن در مسیر راههای تجاری آسیای دور و جنوبشرقی به کانال سوئز و تامین مسیر انتقال انرژی از کشورهای حوزه خلیج فارس به ژاپن و کشورهای جنوب آسیای شرقی اهمیت ویژهای یافتهاست. مجاورت هند با قدرت سیاسی و اقتصادی مهمی چون چین براهمیت این کشور افزوده است. مهمترین قدرت منطقهای در حوزه اقیانوس هند است. علیرغم تخاصم تاریخی با پاکستان از نفوذ قابل توجهی بر سایر بازیگران منطقه از حمله سریلانکلا، بنگلادش، نپال، بوتان و مالدیو برخودار است.
از اهداف استراتژیک هند مهار تهدیدات چین، تداوم روابط استراتژیک با روسیه و استفاده از توان تکنولوژی آمریکا و کشورهای غربی برای بازسازی، تجهیز و تقویت ارتش آن کشور است. هند مایل به توسعه همکاری نظامی و امنیتی با کشورهای عربی به ویژه در دریای عمان برای کاهش آسیبپذیری در برابر روابط گسترده این کشورها با پاکستان است. در سطح جهانی خواستار عضویت دائم در شورای امنیت است و توانسته است به موفقیتهای مهمی در عرصه خودکفایی نظامی دست یابد و مجموعهای صنعتی – دفاعی بنا نهند که در نوع خود در جهان سوم کمنظیر است. در سالهای اخیر هند به گونهای متفاوت همچون یک قدرت متوسط ظهور کردهاست و قدرتی و رای مرزهای خود در منطقه جنوب آسیا را به نمایش گذاشته است. توانایی آن کشور در ساخت جنگافزار هستهای و موشکهای بالستیکی میانبرد و توانایی فنی در بهرهبرداری از فنآوریهای هستهای به اهمیت آن کشور افزوده است. منازعه کشمیر، درگیری با پاکستان، مناقشات قوی و جمعیت فقیر از جمله نقاط ضعف آن کشور محسوب میشود. (7)
هند در راه قدرتمند شدن گام بر میدارد و از آن به عنوان یک نیروی عمده در قرن 21 یاد میکنند. پیشرفت صنعتی، وضعیت خوب کشاورزی، تولیدات فراوان غلات، پیشرفت در بیوتکنولوژی، معادن غنی، بهبود در بخش مالی و ذخایر ارزی، قابلیت پذیرفتهشدن در جمع صاحبان هستهای، احتمال عضویت در شورای امنیت در صورت تغییر در ساختار در سازمان ملل، برخورداری از دانش فنآوری اطلاعات و احراز رتبه دوم در تحقیقات علمی در سطح جهانی از جمله دیگر نقاط استراتژیک هند میباشد. در حال حاضر هند با 000/200/1 نفر نظامی، سومین ارتش، چهارمین نیروی هوایی و پنجمین نیروی دریایی بزرگ در سطح جهان است. هند با ساخت و پرتاب ماهورههای مخابراتی، تحقیقاتی، تجاری به فضا از جمله قدرتهای مطرح در این زمینه است. (8)
ج- جفرافیای اقتصادی
1- نظام اقتصادی
پس از کسب استقلال عمدهترین مشکل هند کمبود موادغذایی در سطح کشور بوده در پاسخ به این معضل توجه اصلی حکومت به بخش کشاورزی معطوف شد، از طرفی آرمانگرایی سران نهضت استقلال کشور و اعتقاد به عدالت اجتماعی و مخالفت با سرمایهداری و امپریالیزم موجب شد، شیوه سوسیالیستی به عنوان وسیله مقابله با فقر و افزایش تولید و پیشرفت اقتصادی برگزیده شود. (9)
در برنامه اول توسعه هند (55-1951) با وجودآنکه استراتژی مشخصی برای توسعه وجود نداشت ولی تقدم خاصی برای بخشهای کشاورزی، حمل و نقل و ارتباطات قائل شدهبود. در بخش کشاورزی نیز برای تامین آب و برق، اولویت بالایی تعیین شد و در این برنامه تصریح شدهبود که بدون تامین غذا و مواداولیه توسعه پایدار صنعتی امکانپذیر نخواهد بود. ضمناینکه توسعه هر دو بخش اصولاً تفکیکناپذیر به نظر میآمد.(10)
در سالهای برنامه دو تا پنجم برنامه ریزان اقتصادی هند در پی ایجاد ساختار یک اقتصاد مختلط دولتی و بخش خصوصی بودند، اما براساس شواهد تاریخی بخش بخصوص به دلایل مختلف از جمله ضعف در خلاقیت و نوآوری و نیز کمبود سرمایه خط نقش مکمل بخش عمومی را داشت.(11)
سیاست آزادسازی و مقرراتزدایی در هند که بیشتر توسط حزب کنگره آغاز شد، کشور را به سوی تجددگرایی هدایت کرد و راه را برای ورود شرکتهای خارجی و چند ملیتی باز گرائید. عدم قدرت رقابت کالاهای داخلی، بیکاری، تورم و عدم توزان تراز پرداختها و کاهش ارزش روپیه، اقتصاد هند را با تهدید روبرو کرد، زیرا دولت از یکسو واردات کالاهای غیراساسی را به دلیل عدم توازن در پرداختها محدود کردهبود و از سوی دیگر ورود و انتقال تکنولوژی را که موضوع بسیار کلی و مبهم بود را به تشخیص اشخاص حقیقی و حقوقی هند واگذار کردهبود، همچنین چارچوب برنامه دولت در حمایت از صنایع کوچک موثر، قوی و روشنکننده نبود. (12)
در سال 1991 دولت حزب کنگره (رائو) سیاستهای صنعتی جدید هند را اعلام کرد. او با سیاست لیبرالیسم اقتصادی درصدد بود اقتصاد هند را با اقتصاد جهانی پیوند زنند وهر نوع محدودیت در مورد سرمایهگذاری خارجی را از بین ببرد، در عین حال رشد خلاقیتها و صنایع پیشرو را در هند هموار سازد، وی صنایع دولتی غیر بازده را خصوصی اعلام کرد، که این برنامه تاکنون ادامه داشت است. (13)
2- بخشهای مختلف اقتصادی
هند دارای مرغوبترین زمینهای کشاورزی جهان است. در تولید پنبه، چای، برنج و کتف از مهمترین تولیدکنندگان جهان است. با تولید 13% سبزی تولیدی در سطح جهان مقام دوم را داراست. بزرگترین تولید کننده و مصرفکننده جای در سطح جهان است. 6 میلیارد از صادارت، سهم بخش کشاورزی است و 27 درصد از تولید ناخالص ملی هند سهم بخش کشاورزی است. دومین تولیدکننده شیر بعد از آمریکاست. (14)
از مهترین منابع معدنی این کشور زغال سنگ است که بخش قابل توجهی از تولید انرژی از این منبع تامین میشود. بوکسیت، کروم، مس، طلا، سنگ آهن و سنگهای تزئینی از جمله منابع مهم هند هستند. سومین تولید:ننده زغالسنگ در سطح جهان است. بزرگترین صادرکننده الماس، بزرگترین تولید کننده آلومینیم در آسیا، از جمله بزرگترین تولیدکنندگان فولاد در جهان میباشد. در زمینه صنعت خودروسازی پیشرفت قابل ملاحظهای کردهاست. صنعت نساجی هند دومین صنعت بزرگ در سطح جهان محسوب میشود و حدود 14 درصد از کل تولیدات صنعتی و 27 درصد از صادرات کل کشور را شامل میشود. (15)
دسته بندی | علوم انسانی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 38 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 41 |
مقاله بررسی مکتب بودابست در 41 صفحه ورد قابل ویرایش
فهرست مطالب
عنوان صفحه
تحولات مارکسیسم اروپایی در آغاز سدة بیستم.................................................. 1
انتقاد مارکسیست های هگلی به مارکسیست های سنتی ...................................... 3
و دلایل روی آوردن به ریشه های هگلی نظریه مارکس
جورج لوکاچ .......................................................................................................... 3
مقدمه .................................................................................................................... 9
مکتب بوداپست به قلم سامی نعیر......................................................................... 10
نگاهی به مکتب پوداپست نوشته فرانسواریویر..................................................... 15
نیم نگاهی به زندگی و آثار اعضای مکتب بودا پست ........................................... 16
دربارة مکتب بوداپست اثر جورج لوکاچ................................................................ 22
چپ نوین مجاز مقالة سرژ فرانکل و دانیل مارتن ................................................ 25
نظریه و عمل از دیدگاه نیازهای انسانی به قلم آگنس هلر ................................... 30
وقت آزاد و تقسیم کار اثر ماریا مارکوش و آندراش هگدوش ........................... 35
فهرست واژگان .................................................................................................... 37
فهرست اسامی ..................................................................................................... 38
فهرست منابع ........................................................................................................ 39
تحولات مارکسیسیم اروپایی در آغاز سدة بیستم
در حالی که جامعه شناسان سدة نوزدهم نظریه هایشان را درمخالفت با مارکس می پروراندند ،شماری از مارکسیست ها نیز کوشش همزمانی را درجهت روشن کردن و بسط نظریة مارکس به عمل آوردند.
بعد از مرگ ماکس ، نظریة مارکسیستی نخست تحت سلطة کسانی قرار گرفت که در این نظریه جبرگاریی علمی و اقتصادی می دیدند. والر شتاین این دوره را عصر « مارکسیسم سنت گرا» نامید.
«فردریک انگلس» حامی وهمکار مارکس را که تا چندین سال بعد از مرگ او زنده بود ، باید از نخستین هواداران این چشم انداز به شمار آورد. این نظر اساساً مبتنی بر این برداشت بود که نظریة علمی مارکس پرده از قوانین اقتصادی حاکم بر جهان سرمایه داری برداشته است. این قوانین سقوط گریز ناپذیر نظام سرمایه داری را نشان میدادند. نخستین اندیشمندان مارکسیست مانند « کارل کائوتسکی» در صدد آن برآمده بودند که شناخت درست تری از عملکرد این قوانین بیابند . این چشم انداز با مسایل گوناگونی همراه بود یکی آن که به نظر می رسید این نظریه ضرورت عمل سیاسی را که پایة اساسی موضوع مارکس است ، از بین برده است . یعنی دیگر نیازی به فعالیت سیاسی افراد و به ویژه کارگران احساس نمیشد.از آنجا که نظام سرمایه داری خواه ناخواه فرو می پاشید ، تنها کاری که برای آنها می ماند دست روی دست گذاشتن و ماندن در انتظار سقوط گریز ناپذیر این نظام بود . در یک سطح نظری ، مارکسیسم جبرگرایانه رابطة دیالتیکی میان افراد و ساختارهای اجتماعی وسیعتر را نادیده میگیرد.
این مسائل به واکنش در میان نظریه پردازان مارکسیست و رشد «مارکسیسم هگلی» در اوایل سدة بیستم انجامید. آنها برای این «مارکسیست هگلی» نامیده شدند که میکوشیدند تعلق «هگل» به آگاهی را با علاقة جبرگرایان به ساختارهای اقتصادی جامعه در آمیزند. آنها هم به جهت تظری وهم به دلایلی عملی اهمیت داشتند . از جهت نظری ، آنها اهمیت فرد ، آگاهی و رابطة میان اندیشه و عمل ، را دوباره گوشزد کردند و از جهت عملی ، بر اهمیت عمل فردی در به راه انداختن انقلاب اجتماعی تاکید کردند.
مهمترین هوادار این دیدگاه «جورج لوکاچ» بود به گفته «مارتین ژی» «لوکاچ » «بنیانگذار مارکسیسم غربی» بود. او نویسندة «طبقه و آگاهی طبقاتی» بود که سند منشور مارکسیسم هگلی تلقی می شود. « لوکاچ» در اوایل سدة بیستم آغاز به آن کرد که مارکسیسم را با جامعه شناسی پیوند زند .این پیوند با رشد نظریة انتقادی در دهههای 1920 و 1930 تسریع شد. (ریترز، 1379، 52 – 51)
انتقاد مارکسیست های هگلی به مارکسیست های سنتی و دلایل روی آوردن به ریشه های هگلی نظریة مارکس:
بیشتر مارکسیست های سنتی جبرگرای اقتصادی بودند و عوامل اجتماعی را تحت شعاع عامل اقتصادی و تقلیل پذیر به اقتصاد می دانستند. مارکسیست های هگلی مانند « لوکاچ» به این دیدگاه اقتصادی تک بعدی انتقاد داشتند و علاوه بر عوامل اقتصادی و مادی بر عوامل ذهنی و فرهنگی نظریه مارکس نیز تاکید میکردند آنها برای تکمیل دیدگاه مارکسیستی و بسط آن به عوامل ذهنی و فکری به ریشه های هگلی نظریة مارکس به ویژه در آثار اولیهاش روی آوردند. (ریترز، 1379 ، 259)
جورج لوکاچ
دست نوشتههای اقتصادی و فلسفی سال 1844 که بیشتر تحت نفوذ ذهن گرایی هگلی بود ، برای بیشتر اندیشمندان مارکسیست ناشناخته بود به هر روی در دهة 1920 «لوکاچ» اثر عمدهای «طبقه و آگاهی طبقاتی» را نوشته بود و در آن بر جبنة ذهنی نظریة مارکس تاکید ورزیده بود.
« خدمت عمدة لوکاچ به نظریة مارکسیستی ، در دو مفهوم عمدهاش ، «چیزوارگی و آگاهی طبقاتی» نهفته است.»
«لوکاچ» از همان آغاز آشکار ساخت که نمی خواهد کار مارکسیستهای اقتصادی را در زمینه چیزوارگی یکسره رد کند، بلکه تنها بر آن است که افکار آنها را گسترش و بسط دهد او با مفهوم مارکس از کالا، که آن را به عنوان « مساله اصلی و ساختاری جامعة سرمایه داری» مشخص ساخته بود کارش را آغاز کرد . مفهوم مارکس از طلسم انگاری کالاها،پایة مفهوم چیروارگی لوکاچ بود.
تفاوت میان طلسم انگاری کالاها و چیزوارگی ، در میزان گستردگی دو مفهوم نهفته است. مفهوم طلسم انگاری محدود به نهاد اقتصادی است اما لوکاچ مفهوم چیز وارگی را به سراسر جامعه – دولت قوانین و بخش اقتصادی گسترش می دهد. یک فراگرد پویا است که در همة بخشهای جامعه سرمایه داری جریان دارد، مردم باور کردهاند که ساختارهای اجتماعی، حیاتی برای خودشان دارند و درنتیجه این ساختارها خصلتی عینی پیدا کردهاند لوکاچ این فراگرد را چنین توصیف کرده است:
انسان درجامعة سرمایه داری با واقعیتی که خودش ( به عنوان یک طبقه) ساخته است روبرو می شود. این واقعیت برای او چونان پدیدهای طبیعی به نظر می رسد که از خودش بیگانه است، او خودش را یکسره بازیچه قوانین این واقعیت میانگارد، فعالیتش محدود به این شده است که برای منافع شخصی خودخواهانهاش تا آنجا که میتواند ، در تحقق یک نوع قوانین گریز ناپذیر فرد گرایانه، به پیش تازد. اما او حتی در حین انجام دادن یک چنین « کنشی» شناختة عینی رویدادها به شمار میآید و نه شناسای آنها . « لوکاچ» مساله چیزوارگی را محدود به سرمایه داری می دانست.
دومین خدمت لوکاچ، کارش دربارة آگاهی طبقاتی است از نظر لوکاچ آگاهی طبقاتی خصلت گروهی از آدمهایی است که جایگاه همانندی را در نظام تولیدی اشغال میکنند. این نظریه تاکید بر آگاهی بورژوازی و به ویژه پرولتاریا می انجامد. در کار لوکاچ ،میان جایگاه عینی اقتصادی، آگاهی طبقاتی واندیشه های واقعی و روان شناختی انسانها در بارة زندگیهایشان پیوند آشکاری وجود دارد.
مفهوم آگاهی طبقاتی در نظام سرمایه داری، مستلزم حالت پیشین آگاهی کاذب است. این به آن معناست که طبقات درجامعة سرمایه داری معمولاً درک درستی از منافع طبقاتیشان ندارند. برای نمونه، تا مرحلة انقلابی، اعضای پرولتاریا ماهیت و گسترة استثمارشان را در نظام سرمایه داری به خوبی تشخیص نمیدهند. کاذب بودن آگاهی طبقاتی نیز از جایگاه طبقاتی در داخل ساختار اجتماعی جامعه،سرچشمه میگیرد. « آگاهی طبقاتی مستلزم نا آگاهی طبقاتی فرد از شرایط طبقاتی و اجتماعی – تاریخی است. این کاذب بودن ، یعنی توهمی که در ذات این موقعیت نهفته است، به هیچ روی خود خواسته نیست.
بیشتر طبقات اجتماعی در سراسر تاریخ نتوانستهاند بر این آگاهی کاذب فایق ایند تا از این طریق به آگاهی طبقاتی راستین دست یابند اما با این همه جایگاه ساختاری پرولتاریا در داخل نظام سرمایهداری ، توانایی ویژة دستیابی به آگاهی طبقاتی را به آنها بخشیده است.
توانایی دستیابی به آگاهی طبقاتی ، ویژة جوامع سرمایه داری است. در جوامع ما قبل سرمایهداری، عوامل گوناگونی از رشد آگاهی طبقاتی جلوگیری میکردند . یکی آن که دولت به گونهای مستقل از اقتصاد بر قشرهای اجتماعی تأثیر می گذاشت، دیگر آن که آگاهی منزلتی ( حیثیت) گرایش به پوشاندن آگاهی طبقاتی ( اقتصادی) داشت. لوکاچ از این وضع نتیجه گیری میکند که بنابراین درون یک چنین جامعهای امکان چنان موقعیتی وجود ندارد که دربارة مبنای اقتصادی روابط گوناگون اجتماعی اگاهی به دست آید. برعکس مبنای اقتصادی سرمایهداری ، روشنتر و سادهتر است. در یک چنین جامعهای ، مردم ممکن است به پیامدهای موقعیت اقتصادیشان آگاهی نداشته باشند ولی دست کم ناخود آگاهانه دربارة آن هشیاری دارند. در نتیجه آگاهی طبقاتی به نقطهای رسیده است که در آنجا میتواند خود آگاه گردد در این مرحله جامعه به یک رزمگاه عقیدتی تبدیل میشود که در آن آنهایی که میکوشند بر خصلت طبقاتی جامعه سرپوش گذارند در برابر کسانی صف آرایی می کنند که خواستار برملا کردن آنانند.
چپ نوین مجار مقالهء سرژ فرانکل ودانیل مارتن
نقد نوین چپ رادیکال در مجارستان:
« جورج آچل » مسئول فرهنگی رهبری حزب کمونیست مجارستان در کنفرانس تبلیغ و ترویج و فرهنگ در 1973 با سخنرانی تند و تیزی به مرتدان ، انقلابی نمایان ، آنارشیستهای چپ نو و… که نقش ارتجاعی در تقلید میمون وار خود از ایدئولوژی بورژوایی ایفا می کنند می تازد و از ماریا مارکوش، آندراش هگدوش ، میهای وایدا و آکنس هلر نام میبرد وباعث میشود آنها متهم به ضد مارکسیسم شده واز کار وحزب اخراج شوندو امروزه حتی با دشواری رو به رو هستند و از راه ترجمه گذران زندگی میکنند. سرچشمه های نظری و ایدئولوژیکی رادیکال های مجار از مکتب بوداپست است. این مکتب در آغاز در فلسفه میپرداخت اما رادیکال های مجار به جامعه شناسی کردن آن دست زدند. آچل سعی داشت لوکاچ را از مکتب جدا کند. و اورا به نفع رژیم بکار بگیرد لوکاچ اواخر عمر رادیکال تر شد اما رژیم سعی داشت اورا منتقد معتدل نشان دهد. موضع انتقادی مکتب بوداپست در برابر نظریه و کردار جامعههای موسوم به سوسیالیستی است .موضعی که بر نظامی ار ارزشهای مارکس استوار است. لوکاچ معتقد بود برای شناخت مارکسیسم حرکتی دو سویه لازم است از جهت روش شناختی پسر وی به طرف مارکس و در مورد آنچه به واقعیت مربوط می شود، پیشروی به سوی تبیین مارکسیستی پدیده های کنونی .
( پوینده ،1381 ، 55 – 49)
جامعه شناسان رادیکال مجار از بوروکراسی متأثر بودند آنها به این نتیجه رسیده اند که جوامع سوسیالیستی اروپایی مسائلشان فقط از عوامل بیرونی یا ذهنی و شخصی ،اهمال کاریها یا خیانت برگزیدگان حاکم نمیباشد بلکه بیشتر محصول علتهای ساختاری است و با خود ساختمان اقتصادی – اجتماعی ارتباط دارد. این جامعه وجه اشتراک با سوسیالیسمی که چندین نسل از انقلابیان به آن بیش از خود اهمیت می دادند ندارد. منتقدان جوامع سوسیالیستی اروپای شرقی تنها منتقدان رادیکالی بودند که به نظام ارزشهای مارکس وفادار بودند. اما شیفتگی صورت پرستانه به نظام مفهومی مارکس آنها را از پیگیری یگانه اسلوبی که آنها را از بن بست رهایی دهد باز داشته است . پس فقط یک انقلاب نظری در درون این سنت فرهنگی که می توان مارکسیس نامیدش میتواند به بررسی واقعگرایانه تمدن کنونی راهبر شود .نویسندگان این مقاله معتقدند در جوامع دیوان سالار در جوامع صنعتی شرق و غرب از فرضیه های رادیکالهای مجار میتوانند درس بگیرند و با پرورش برنامههای انقلابی کمک مهمی به جوامع صنعتی برسانند. دیوان سالاری در مرحله خاص از تقسیم کار پدیدار گشت آن هنگام که مالک قادر نبود کارهای مربوط به مدیریت انجام دهد به تبع قدرت خود را با گروهی که شایستة انجام چنین هدفی است تقسیم کرد این گروه فن آزموده دارای سلسله مراتب، منافع ویژة خود را هم دنبال میکند و از آن پس تمدن صنعتی ایجاد سازمان گستردهای را در نظام اقتصادی ضروری ساخت و این نظام ساختار دیوان سالاری را ایجاد کردهاند امروزه صفت مشترک جوامع صنعتی وجود سازمانهای بزرگ دیوان سالار است. سازمانهایی که توان ادارة نیروهای تولیدی مدرن را دارند و دیگر ساختارهای روابط اجتماعی را کنار می زنند تا خودشان به ساختار مسلط تبدیل گردند. البته بدون برداشت جامعه شناختی از دیوان سالاری و درک ذات رابطة دیوان سالاری که هم در درون نظام ادارة امور وهم میان نظام ادارة امور وکل جامعه میشود نمی توان برداشتی صحیح از سوسیالیسم و سرمایه داری داشت ( پوینده ، 1381 ، 59 – 49)
در بخش دوم این مقاله آمده است در انقلاب اکتبر شوروی سه گزینهی اصلی مشخصاند:
1ـ ساختن دستگاه متمرکز اداری به دور از نظارت کارگران . این گزینه را استالین بعدها در عمل پیاده کرد و کشورهای اروپای شرقی هنوز ویژگی های اساسی آن را دارا هستند اما معتدل تر از دورة استالین ( دولتی کردن سندیکاها)
2.گزینهی اپوزبیسیون کارگری که خواستار سندیکایی شدن دولت بود یعنی در همه سطحهای ادارة اقتصادی از سرکارگر تا وزیر برگزیدة کارگران باشد. و در یوگسلاوی از سال 1948 تحت طرح خودگرائی به اجرا در امد. خود گرائی یوگسلاویایی در ظاهر مرکزیت دیوان سالار را لغو وقدرت مدیریت را به مجامع کارگران واگذار کرده بود و ضرورت وجود مدیریت دیوانسالاری را نفی میکرد. اما مدیریت دیوانسالار به شیوة اجتناب ناپذیر در پس نقاب نهادهای خود گردانی مخفیانه شکل گرفته است و دیوان سالاری توانسته بود بی گناه جلوه کند و تمام مسئولیت را بر دوش نهادهای خودگردان بیندازد و همین امر مبارزه بر ضد بوروکراسی و به نفع خود گردانی کارگری حقیقی را دشوارتر میسازد.
3ـ استقرار ساختکاریهای تسلط اجتماعی بر قدرت اداره تخصصی و چپ رادیکال برای پرورش نظری آن تلاش میکند. هدف مد نظر مارکس جامعهای عاری از سلطه است که در صورت نبود قدرت تحقق مییابد و تا زمانی که قدرت وجود داشته باشد نوعی سلطه اجتماعی نهادی ضروری است.
امروزه قدرت نهایی در دستهای ادارة تخصصی متمرکز شده است و پیامد مهار ناپذیر این قدرت را از خلال نظارت اجتماعی مؤثر می توان محدود یا نابود کرد .
( پوینده ، 1381 ، 65 – 64)
از نظر آندراش هگدوش و ماریا مارکوش در مورد گزینههای پیشرفت در کشورهای اروپای شرقی دست کم دو گرایش اصلی تکامل را میتوان یافت :
1ـ الگوی دولتی ؛ 2ـ الگوی راه اصلی
الگوی دولتی : از خلال مجراهای رسمی نفوذ گستردهای را اعمال میکندو ساختارهای موجود را برای آینده تعمیم میدهد هر چند گاهی مجبور است با برخی دگرگونیها منطبق شود.
گزینه راه اصلی: در واقع با پیروی از غرب یعنی تن دادن به سیستم بازار وسود شخصی که محرک اصلی تولید ونهایتاً توسعه است.
طرفداران راه اصلی ، الگوی دولتی را ایستا و بی نتیجه میدانند؛ و اگر چه راه حل های بسیاری برای مشکلات زادهی گزینهی «دولت باور» ارایه میدهند ،نمیتوانند در جامعهای باتضاد روز افزون طبقاتی سعادت مردم را تضمین کنند.
در بخش سوم این مقاله نویسندگان به نظریات هلر به نقش کار در تکامل شخصیت بشر اشاره میکنند، با این توضیح که کار در جامعههای معاصر کاری از خود بیگانه است و صرف افزایش وقت بیکاری شیوهی زندگی مردمان را دگرگون نمیسازد. در جوامع دیوان سالار کنونی تقسیم دو گانه کار پایه تقسیم جامعه به گروههای الزاماً مخاصم است. منظور از تقسیم دو گانهی کار شکلی از تقسیم وظایف است که درآن عدهای مجری و عدهای مدیراند. و گروه مدیران مناسبات اجتماعی را بر مبنای منافع خاص خود شکل میدهند. پس «انقلاب تقسیم کار » باید برای الغای انحصار مدیریت انجام شود. یگانه پایهای است که بر مبنای آن فرآیند مسلط اجتماعی وانسانی کردن مناسبات اجتماعی می تواند به خوبی به فرجام رسد و حتی به نظر این نویسندگان با بهره گیری از نوعی نظام آموزشی و سازماندهی کار میتوان اوضاع و احوال مساعدی بوجود آورد. تا کارگر در هر مرحلهای از زندگی خود بتواند تخصص و حوزة فعالیت خویش را تغییر دهد پس وجود نظامی آموزشی در کنار آموزش تخصصی فرهنگ علمی را بپروراند که افراد را برای اعمال سلطه بر مناسبات اجتماعی برای در دست گرفتن سرنوشت خودشان اماده باشند نه اینکه محکوم به کار ثابت برای تمام طول حیاتشان باشند.
نکتة مهم دیگر نقشی است که خانوادههای استبدادی در ایجاد و تحکیم ساختار جامعة استبدادی دارد. با فرا رسیدن دورة استالینی در یافتند که خانوادة استبدادی پایة مهمی برای جامعه استبدادی است و « انقلاب زندگی روزمره» با « انقلاب شکل خانواده» یا مناسبات میان مرد و زن پیوندی فشرده دارد.او انقلاب هم اینک نزد بسیاری از جوانان تحقق یافته است و رهبران مجار به این جوانان میتازند پس پیدایش نقد رادیکال چپ یگانه امید برای آن است که ارزشها و پراکسیس مارکسی بتوانند بانوزایی واقعی روبرو شوند . ( پوینده ، 1381 ، 77 – 68)
نظریه وعمل از دیدگاه نیازهای انسانی به قلم آکنس هلر : (Agnes Heler)
در این مقاله به نکات زیر اشاره دارد:
- وظیفهی روشنفکر تولید نظریه است و کتاب نخستین شکل نمودار شدن نظریه در بازار است.
دسته بندی | علوم انسانی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 66 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 47 |
مقاله بررسی مشروعیت ولایت فقیه از دیدگاه امام خمینی در 47 صفحه ورد قابل ویرایش
فهرست مطالب
عنوان صفحه
ماهیت جهانبینی توحیدی در دیدگاه متفکران مسیحی و امامخمینی.................... 3
دستگاه رهبری در دیدگاه متفکران غرب و امامخمینی......................................... 5
گفتمان رهبری در اسلام، خلافت، سلطنت، امامت................................................. 10
طبقهبندی نظریات مختلف در مورد ولایت فقیه..................................................... 16
سیری در تکوین اندیشههای امام خمینی.............................................................. 20
مشروعیت و مقبولیت و گستره اختیارات و لایت از دیدگاه امام خمینی............... 22
نتیجهگیری............................................................................................................. 42
پیشگفتار
ولایت فقیه رکن و پایه اساسی جمهوری اسلامی ایران میباشد که توسط معمار کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی تئوریزه و بنیانگذاری شده است آنچنانکه در 27 سال اخیر مقالات، کتب، نشریات مختلف در رد یا تأیید آن بخاطر حساسیت و اهمیت این موضوع در ماندگاری حکومت دینی از دو سمت و سو یکطرف موافقان آن و از طرف دیگر از سوی دشمنان خارجی و مغرضان داخلی مطرح گردیده است که از حد اندازه و شمارگان فزونی یافته است و پژوهشگر تازه کار را در میان اطلاعات پیچیده و بیشمار سرگردان مینماید. از این رو این مجموعه به تبیین مشروعیت ولایت فقیه از دیدگان امام خمینی (ره) میپردازد و متذکر میشود این تحقیق دور از نواقص و کمبودهای احتمالی که یک محقق تازهکار با آن روبرو است، برکنار نیست.
در آخر از استاد محترم جناب آقای دکتر مهدی ذاکریان و خانم شمسی کاظمی بخاطر یاری و به ثمر رساندن این تحقیق مرا یاری کردهاند تشکر و امتنان قلبی خود را تقدیم مینمایم و توفیق روزافزون آنجنابان را از خداوند متعال خواستارم.
سؤال اصلی: مشروعیت ولایت فقیه از دیدگاه امام خمینی چیست؟
فرضیه سؤال اصلی: مشروعیت در اندیشه سیاسی امام خمینی ب معنی سازوارگی یا هماهنگی موضوع با مبانی و منابع فقهی و شرعی ارتباط دارد از اینرو برای اثبات تئوری ولایت فقیه به متدلوژی فقهی و استنباط و حجت شرعی متوسل جستهاند.
سؤال فرعی1: چه ارتباطی میان مشروعیت ولایت فقیه با مقبولیت مردم از دیدگاه امام خمینی برقرار است؟
فرضیه سؤال فرعی1: مقبولیت مردمی از دیدگاه امام خمینی، شرط تحقق مشروعیت است.
سؤال فرعی 2: چه ارتباطی بین مشروعیت ولایت فقیه با گسترهی اختیارات حکومتی ولایت فقیه در دیدگاه امام خمینی برقرار میباشد؟
فرضیه 2: مشروعیت و ولایت فقیه از دیدگاه امام خمینی گسترهی اختیارات ولایت فقیه را افزایش میدهد در سوالات فرعی مشروعیت به معنی حقانیت و قانونیت میباشد.
1- ماهیت جهانبینی توحیدی اسلام:
در ابتدا قبل از اینکه به موضع مشروعیت ولایت فقیه از دیدگاه امام خیمنی (س) بپردازیم باید ماهیت جهانبینی توحیدی را در مکتب اسلام و ضرورت وجود حکومت و دستگاه رهبری را از منظر و دیدگاه امام خیمنی در مورد بررسی و کنکاش قرار دهیم:
در جهانبینی توحیدی اسلام برخلاف جهانبینی توحیدی مسیحیت آنچنانکه متفکران و روحانیون مسیحی عصر روشنگری درابتدا به آن تصریح کردهاند خدایی که قائم به ذات نیست و استقلال و هویت مستقل از خود ندارد و بصورت موجودی مختار و صاحب ارادهی بالاتر و مستقل از موجودات دیگر مورد پرستش قرار نمیگیرد بلکه در کنار موجودات و اسطورههای دیگر مورد پرستش قرار میگیرد و بصورت مستقل و زاویهدار نمیتواند در تغییر جهان هستی مؤثر باشد چنانکه توماس مور[1] در آرمانشر خود میگوید:
اهل یوتوپیا به ادیان مختلف معتقدند برخی از مردم اجرام سماوی را میپرستند اما از تحمیل دین خود، بر دیگران ابا دارند. اما برخلاف این دیدگاه، دیدگاه متفکران و روحانیان اسلامی، خدا قائم بذات و موجودی مستقل و صاحب اراده و ذیشعور و مؤثر در تغییر جهان هستی میباشد، موجودی که مافوق موجودات دیگر و خالق و آفریننده آنان است تنها اوست قابل پرستش است و پرستش غیر او، باطل و شرک است لذا حضرت امام خمینی میفرمایند[2]: اعتقادات ما… اصل توحید است، مطابق این اصل ما معتقدیم که خالق در آفریننده جهان و همه عوالم وجود و انسان تنها ذات مقدس خدای تعالی است که از همه حقایق مطلع است و قادر بر همه چیز است.
و در جایی دیگر میفرمایند:
در تمام جهان هستی و دار تحقق، فاعل مستقلی بجز خدای تعالی نیست، و دیگر موجودات همانگونه در اصل وجود مستقل نیستند، بلکه ربط محضاند و وجودشان عین فقر و تعلق است، و ربط و احتیاج صرفاند، صفات و آثار و افعالشان نیز مستقل نیست.
حضرت امام خمینی برخلاف نظریهی توماس مور فیلسوفان را به تنهایی از درک حقیقت ناتوان میداند[3] و اعتقاد دارد فیلسوف نمیتواند اثرگذار باشد مگر آنکه با خلق و خوی حکومتگران فلسفه درآمیزد و برخلاف افلاطون که اعتقاد داشت که فیلسوفان تنها قادر به درک حقایق ازلی[4] کائنات میباشند. حضرت امام خمینی، انبیاء را تها قادر به شناخت و درک عوالم هستی میداند، چنانکه میفرمایند: تمام مشکلاتی که ما داریم برای این است که ما محجوبیم از اینکه واقعیت را آنطور که تنظیم شده است مشاهده کنیم آنچه که انبیا برای آن، مبعوث شده بودند وتمام کارهای دیگر مقدمه اوست، بسط توحید و شناخت مردم از عالم است، که چه طوراست، ارائه عالم به آن طوری که ما ادراک میکنیم لذا در پارادیم اندیشه سیاسی امام خمینی همه مفاهیم و نشانهها و علوم در همنشینی و هماهنگی با توحید هویت و معنا مییابد و مقصد انبیا نیز، «توحید کلمه» و «توحید عقیده» در اندیشه و گفتمان سیاسی امام خمینی کار ویژه مهم خود را مییابد.
از اینرو ولایت و حاکمیت خدا در گفتمان سیاسی شیعه بعنوان مقصد و راهبرد دین محسوب میشود و در حرکتهای امامخمینی کار ویژه خود را در تئوریزه کردن دستگاه رهبری اسلام تحت عنوان «تئوری ولایت فقیه» برای اجرای مقررات و احکام دینی در پارادیم نظام سیاسی حکومت اسلامی شکل میدهد و نهادینه میکند.
2- دستگاه رهبری در دیدگاه متفکران غرب و امامخمینی
شاید یکی از سوالات مهمی که در طی تاریخ حیات بشر، با آن برخورده است، این بوده است حکومت مطلوب برای پاسخگویی به نیازهای فراوان بشری در طول حیات خود چیست؟ و چه کسی یا چه کسانی و یا به عبارت بهتر چه کسی و یا چه گروهی میتوانند آرزوی دیرین بشر را برای رساندن او به سعادت و خوشبختی و آزادی و عدالت و صلح برآروده نمایند؟
برای پاسخگویی به این سوالات، فرزانگان و حکیمان و مصلحان اجتماعی بشر، پاسخهای متناقض و مقابل هم دادهاند. سقراط از اولین اندیشمندان مغرب زمین بود که خواست با پاسخهای ابتدایی ولی در خور توجه به این سوالات پاسخ گوید. از نظر او بدترین نوع حکومت دمکراسی میباشد که عوام بر آن که تابع هوی و هوس اشخاص میباشند بر آن تسلط دارند[5] و به نوعی به حکومت قانون که در آن قانون حاکم و محور میباشد اعتقاد داشت وی همچنین بر این باور بود که، همانطوریکه: برای تعمیر کفش کهنه به کفاشی مراجعه میکنیم برای اداره حکومت و مملکتداری باید آنرا به دقیقترین و با هوشترین افراد که در فن مملکتداری سررشته داشته باشد؛ بسپاریم تا جامعه به سعادت و نیکبختی ناقل گردد. افلاطون شاگر سقراط، حکومت آرمانی خود را استقرار «مدینه فاضله» مینامد که در آن مالکیت خصوصی که نشانهای از ظلم و جور میباشد؛ ملغی و به جای آن یک «جامعه اشتراکی» استقرار مییابد و برای تحقق آن فیلسوفان باید در چنین جامعهای شهریار شوند:
ارسطو شاگرد افلاطون بر این باور بود که بهترین نوع حکومت؛ حکومت طبقه متوسط میباشد از نظر[6]ارسطو قانون، حاکم و شرط وجود کشور و دولت به شمار میآید و زمامدار سیاسی باید از قانون اطاعت نماید و رضایت و آزادی افراد جامعه را رعایت نماید. در حقیقت از نظر ارسطو رهبری و حکومت به دو قسم کلی تقسیم میشود، یکی رهبریهای که معطوف به مصالح عمومیاند و دیگری رهبریهای که بروای خبر و صلاح عموم را دارند.
آگوستین قدیس نظریه دو شهر را مطرح میکند که حکومت آرمانی از نظر او در آسمان تشکیل میشود که کلیسا، مظهر و نمایندهی جامعه آسمانی در زمین هست که آدمیزادگان را برای پاک شدن و پذیرفتهشدگان در آن که مکان مؤمنان و پاکان هست، آماده نماید[7]. از سوی دیگر دولت نمایندهی جامعه زمینی، که مکان و محل گناهکاران میباشد؛ در بر میگیرد. بعبارت دیگر ازنظر اوگوشین دولت در کلیسا مستهلک میشود و قدرت مدنی سلاح کلیسا میشود و قانونگذار و فرمانروا، فرزندان کلیسا میشوند. تا بوسیله آنان و با تخت نظر کلیسا، حکومت آرمانی در جامعه آسمانی بوجود آید.
از نظر توماس مور، حکومت آرمانی زمانی است که جامعه اشتراکی که در آن از مالکیت خصوصی خبری نباشد، بوجدو آید و شهریار عادل حاکمیت چنین جامعهای را در اختیار بگیرد. از نظر بدن بهترین نوع حکومت، حکومت سلطنتی است که با طبع و فطرت بشر سازگار است که فرمانروای آن یک تن، میباشد چنانکه آسمان بیش از یک خورشید نیست و بر جهان جز یک خدا فرمان نمیراند. از نظر توماس هابز، که به ذات انسان بدبین میباشد و از نظر او انسانها غالباً خودخواه و درندهخو میباشند برای کنترل آنها و رساندن انسان به مقصد خوشبختی و رفاه تئوری حکومت مطلقه یا حکومت اسبتدادی را تئوریزه و طرح مینماید.
1- ولایت مطلقه فقیه
از نظریه پردازان این دیدگاه؛ بنیانگذار و معمار نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران؛ حضرت امام خمینی (ره) میباشد که قبل از اینکه نظر ایشان در باب مشروعیت ولایت فقیه بازگو شود؛ شمه ای از زندگینامه؛ ضرورت حکومت اسلامی و دیدگاه سیاسی ایشان به طور کوتاه؛ توضیحاتی داده میشود و سپس به مشروعیت ولایت فقیه از دیدگاه آنحضرت؛ در حد مقدور می پردازیم:
امام خمینی از رهبران مکتب محور و از جمله رهبران تبدیلی[8] میباشد که در پی انحطاط مسلمین، که به دنبال افول تمدن اسلامی، در پی یکدورهی حوادثی که بر پیکرهی آن زخم عمیق وارد شده بود و به دنبال ایجاد امپراطوری شیعی صفوی در قلب جهان اسلام؛ ایران و به دنبال اوج امپراطوری سنی عثمانی، که در سال 1493 م، امپراطوری روم شرقی، توسط سلطان محمد فاتح واژگون گردید و لرزه بر اندام دولتهای کوچک و نیمه مستقل حتی مستقل مسیحی اروپایی افتاد؛ دو امپراطوری شیعی و سنی نتوانستند با یکدیگر کنار آیند و بر ضد دشمنان مسیحی خود؛ که در کمین آنان قرار گرفته بودند متحد گردند. جنگهای خونین بین این دو امپراطور اسلامی، گاه در موارد مذهبی و در بسیاری از مواقع با دخالت دولتهای استعماری بریتانیا و روسیه تزاری؛ برای به جان انداختن آنان با یکدیگر؛ به هر طریق می کوشیدند تا خود از هجوم آنان در امان بمانند؛ صورت می گرفت؛ ضربات سخت بر پیکر آنان وارد گشت. به دنبال افول قدرت امپراطوری صفوی در ایران؛ اگرچه در دوره هایی از تاریخ ایران در این دوره تا استقرار سلطنت قاجاریه در ایران؛ شاهد قدرت نمایی حداقل در بعد نظامی بوده است به ویژه در دوره نادرشاه افشار که به نام ناپلئون شرق در تاریخ معروف است در برابر دولتین بریتانیا و روسیه تزاری و تا حدودی در دوران زندیه این رویه ادامه یافت. اما به دنبال استقرار سلطنت قاجاریه، که پس از یک دورة یکصدساله جنگهای داخلی در ایران؛ انحطاط و از هم گسیختگی در دولت ایران؛ در جنگهای روسیه علیه ایران؛ در دو عهدنامة گلستان و ترکمانچای بروز نمود. به دنبال این مسائل؛ ضعف های مالی به خاطر اقتصاد شکننده ایران، مزید بر این عوامل میشد و قراردادهای خانمانسوز مانند قرارداد ننگین تنباکو؛ بسته شد که متعاقب آن فتوای مرحوم آیت الله سید حسن شیرازی (میرزای بزرگ) قدرت و اقتدار مذهبی در ایران نمایان نمود. ظهور اصلاحگرایانی نظیر سید جمال الدین اسدآبادی، عبده، کواکب، اقبال لاهوری، در ایران و در سرتاسر جهان اسلام، در دورهی تسلط استبداد از یک طرف و استعمار از طرف دیگر، که در ایران به پیروزی نهضت مشروطیت انجامید و در جهان اهل سنت نیز اگرچه گسترش امپراطوری عثمانی پس از یکدوره اوج در سال 1922 به آخر رسید و به دولت لائیک ترکیه انجامید و در ایران به دولت غربگرای رضاشاه منتهی شد ولی احیا روح تفکر اسلامی در کالبد اسلامی و بازگشت جهان اسلام به هویت[9] اصیل خویش، مشروعیت و کارکرد خود را در استقلال پاکستان، انقلاب الجزایر، نهضت ملی شدن نفت؛ کانال سوئز و استقلال طلبی مسلمانان در برابر قدرتهای استعماری؛ به نمایش گذاشت. در این میان اسرائیل در قلب جهان اسلام متولد شده بود و با اعراب می جنگید و کودتای 28 مرداد 1332 ؛ در ایران رخ داده بود. و قدرتهای دست نشانده بر کشورهای اسلامی حاکمیت یافته بودند. در چنین اوضاعی امام خمینی (س)، مسلمین به ویژه نخبگان فکری جهان اسلام را به مقاومت و دفاع معطوف به رادیکال در برابر استبداد و استعمار فرا می خواند. اولین حرکت وی به صورت حرکت فرهنگی در قالب نوشتن کتاب کشف الاسرار در فضای فکری دهة 1320؛ که ملهم از فضای جنگ سرد بین دوایر ابرقدرت آنروز؛ اتحاد شوروی و آمریکا به تدریج می رفت صورت میگیرد به ویژه با پیروی از مکتب مارکسیسم، می دانستند.
در این فضای کشمکش بین دربار و مردم، از شکاف پدید آمده از فرو پاشیدن سلطنت پهلوی اول که اساس و پایه رژیم آن رویکرد به ناسیونالیسم جزم گرای معطوف به باستانگرایی قبل از اسلام بود، ظهور مکاتب مادی در ایران، که اکثریت پیروان این مکاتب؛ روشنفکران سکولار ولائیک تشکیل می دادند و مخالف مذهب به ویژه مذهب تشیع بودند به همراه آخوند نماهایی مانند علی اکبر حکمی یزدی و سید احمد کسروی؛ سعی در ایجاد شبهه در اعتقادات پاک مردم نسبت به تشیع می کردند؛ ضمن نوشتن ردیه بر نظریاتی که آنان بر مذهب تشیع وارد میکنند با ادله عقلی و نقلی که با الهام گرفته از قرآن کریم، سیره پیامبر (ص) و ائمه معصومین (ع)؛ برای اولین بار به صورت ضرورت تشکیل حکومت اسلامی به دست فقها؛ بیان میکند. امام خمینی به دنبال نگارش این کتاب همچنان به عنوان مدرس عرفان و فلسفه اسلامی و فقه؛ در حوزه علمیه کار خود را دنبال میکند و در سال 1341 به دنبال رحلت مرحوم آیت الله بروجردی، به طور رسمی به پیکار سیاسی علیه رژیم پهلوی محمدرضا شاه به طور مستقیم رو می آورند. در این زمان خود زعامت و رهبری سیاسی مبارزات مردم مسلمان ایران را در اختیار خود میگیرد که به دنبال مبارزات آن حضرت و مردم با دربار در سالهای 41 و 42 و 43؛ و در اعتراض به لایحة ذلت بار کاپیتولاسیون؛ به ترکیه؛ و نجف تبعید شده و به مدت 14 سال در آنجا؛ رحل اقامت برمی گزینند. در این میان از فرصت پیش آمده ضمن تحکیم گفتمان امامت و در گذار از مکتبهای سامرا و نجف و قم، نظریات سیاسی خود را به صورت مبسوط با نوشتن و سخنرانی بیان میکنند که میتوان به نوشتن تحریرالوسیله در سال 43 در ترکیه اقدام میکنند و ضرورت ایجاد حکومت اسلامی و به دست گرفتن رهبری سیاسی توسط فقها در آن ذکر گردیده است و در سال 1348 به صورت مدون در طی جلسات ممتد برای طلاب؛ تئوری ولایت فقیه را به صورت مبسوط در کلاس های درسی خود؛ بیان میکنند و به دنبال آن با نوشتن کتاب البیع که فصلی را مختص به شئون و اختیارات ولایت فقیه را میدهند؛ این کار خود را تکمیل می نمایند و با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، و با زعامت ایشان، تئوری ولایت فقیه در عمل به صورت قانون مدون و مکتوب درمی آید و شکل اجرایی خود را آشکار می نماید. با توجه به موارد اشاره شده دربارة نظریات امام خمینی در باب حکومت اسلامی و مشروعیت ولایت فقیه توضیحاتی را به صورت فشرده بیان می کنیم.
دسته بندی | معارف اسلامی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 232 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 58 |
مقاله بررسی مشروعیت حکومت اسلامی از دیدگاه آیت الله خمینی(ره) در 58 صفحه ورد قابل ویرایش
پیشگفتار:
انسان همواره به آزادی می اندیشد- آزادی اندیشه- و خود را مهیای شکوفا شدن میکند. نور مظهر این روشن شدن بود که در ذهن هستی بخش عبور می کند و نتیجة آن پدیداری بود در هستی یا وجود که از وجد و گشایش در «قوه» حاصل می آمد. آنچه پذیراست دریافت می کند! چرا که فیض بی دریغ و بی هیچ کم و کاست در هستی می وزد یا می تابد و روشن می کند. یکی شدن انسان با ذات هستی که او را به کنه وجود می رساند و با یک انگاری و نفی بیرونی و عبور از مرز جدایی به یکتایی و احساس مستقیم نایل می کند. شیوه ای بود برای جستجو در هستی! و مهر به آنچه هست و جدا نیست از یابنده و داننده! این شیوة دانستن سرآغاز زیستن بر پایه زندگی بود که در آن فرهنگ و روشنگری پدیدار بود؛ در جهت شکوفاندن انسان و شگفتا که این نور و روشنایی در تمام تاریخ همراه ملت ایران بوده است. اگرچه در کالبدهای مختلف دمیده شد!
دین چیزی نبود جز همین نشان دادن راه روشنایی. انسانهایی والا دامن همت به کمر زده و بال خرد گسترانیده و به قله های خرد چشم می دوختند تا مردمان خود را به روشنایی آگاه سازند و از وحشت تاریکی بکاهند که چشم انداز حرکت در مسیر قافلة بشریت تاریک می نماید. پیامبران انسانهایی پاک و دوستدار قوم خود و بشریت بودند. بی هیچ ادعایی دانستة خود به پاک کلماتی در اختیار مردمان قرار می دادند و حرکت را آسان میگرفتند. اما رسم دیرین روزگار اینست که همه کسان چنان نیک اندیش نباشند و ای بسا که حلقه های پاک پیشروان گفته ها و کردار پیامبر را قالب بندی کنند و مردمان را به نگه داری آن ناموس مطلق فرا خوانند. خط کشها و مقیاسها پدید آرند. اعمال و افکار بدان سنجند! خردها در کوزه پدید آرند! و جهل بر دامان اندیشة مردمان اندازند. این فرزند نامیمون دین قالب بندی شده است! «شریعت» همان بلای دیرین مردمان که راه بالا رفتن می بندد و تسبیح و چرتکه مقیاس عمل می گردد، خود کوزه می شکند و «می» میریزد و تعزیر می کند و حد روا می دارد. پیامبران که به محیط خویش آگاه می شوند در مییابند که این محیط خفقان دارد. مرگ دارد، انسان ندارد! مرگ و نیستی است چرا که اندیشه نیست و آنجا که اندیشه نیست هیچ انسانی نیست که حیوانی است نامش آدم بهر زیست. پیامبر شاید آنگاه بگوید:
«آدمی در عالم خاکی نمی آید بدست عالمی دیگر بیاید ساخت و ز نو آدمی»
آنگاه راه خرد می گشایند تا آدمیان به دنبال انسان گام نهند شکوفا شوند، ولی افسوس که بعد از آن روشن اندیشان خردمندان می بایست «سر پیاله بپوشند که خرقه پوش میآید»
ایران در سالهای پیش از اسلام به قله های بزرگ شکوه رسیده بود و همچنان امید میرفت که چنان باشد. اما در دوران انتهایی ساسانیان مشکل بزرگی پدیدار شد که بیمهری دوران را با خود به همراه آورد. پدیدار شدن دین رسمی همچون توفانی بود که آرامش و توانمندی و شکوه را جاروب می کرد در این برهة بی آئین، در شبه جزیرة عربستان مفاهیم بزرگی به گوش می رسید که جانهای خرد طلب را به سوی خود فرا می خواند. اما افسوس که آن حقیقت خردمندی هم در شمشیر عرب به تهاجمی بدل شده بود که دامان قومهای نجیبی را فرا می گرفت و به زعم خود خردی مطلق به همة انسانها ارزانی می داشت جمله قوم عرب به بهانة خداپرست کردن ایرانیان که در واقع بازگشتی بود به غزوات قبل از پیامبر و آئین تاراج و راهزنی، حادثه ای بود عظیم که ملتی بزرگ را به مدت 1400 سال و اندی به خود مشغول داشت و کنون نیز می رود.
زندگی مردم ایران با مفاهیم خاص شبه جزیره به هم آمیخت به طوری که پیامبر به اجبار پیامبر تمام ایرانیان می بایست می شد آنهم در مفهومی که مردمان شبه جزیره از آن می فهمیدند. حکومت از آیین شاهنشاهی به خلاقت بدل گشت و نظام اجتماعی پیشرفته و آئین دار در جدالی با مفاهیم بدوی و مفاهیم بزرگی چون زن، خانواده، میهن، فره در شنزارهای جاهلیت عرب مدفون گشت!
ایرانیان در پی این حوادث به دنبال حرکتهای رجعت طلبانه ای برآمدند تا سلطه عنصر عربی را برانداخته و شرایط را به نفع خود تغییر دهند در این میان قویترین جریان فکری ایرانیان یعنی شعوبیه نقش تعیین کننده ای به عهده گرفته و همواره به ابداع و سنتز و گاهی تز پرداخت. جریانهای مختلف عظمت خواه ایرانی در برهه های مختلف به هم آمیخته و گاه مسیری جدا می پیمودند. در این میان یکی از حرکتهای فکری و سیاسی که ایرانیان بدان دست یازیده و در آن تغییر و تکامل ایجاد کردند آئین تشیع بود که می توان هنرنمایی اکثر گروههای فکری شکوه خواه ایرانی را در آن دید که همچون بذری از حوزة اندیشة ایرانی به کشتزار حوادث روزگار فرو می افتاد و آنگاه محصولی چند پدیدار می گشت.
در این پژوهش قصد ما آن است که چگونگی سیر نه خود اندیشة شیعی بلکه بخش سیاسی آن را که آمیختگی سرشاری با شرایط روزگار خود و تمایلات و خواستهای گروههای گوناگون دارد بنمایانیم. به خصوص! در عصری زندگی می کنیم که مبانی مشروعیت حاکمیت مستقر از درون این مکتب بیرون آمده و خود را در شکل ولایت مطلقة فقیه به تاریخ ایران افزوده است.
اثبات این موضوع که ولایت مطلقة ولی فقیه فاقد بنیانهای عقلی است و فی الواقع توهین به مقام امام معصوم (ع) و بی احترامی به تفکرات بشری است انگیزة انتخاب موضوع از جانب محقق می باشد.
الف- تشیع در حال شکل گیری قبل از غیبت:
بعد از رحلت پیامبر (ص) در فضای بحث برانگیزی که عده ای حتی از آن به کودتا یاد کرده اند و خود عمر آنرا حادثه ای می داند که به خیر گذشت، ابوبکر در ثقیفه با کوششهای عمر توانست اولین خلیفة مسلمین گردد. این حادثه و نبودن امام علی بن ابیطالب (ع) و عدم گسیل به موقع سپاه اسامه، خاصه گرد آمدن گارد ضربت در مرکز شهر به فرماندهی خالد (سیف الاسلام) اگرچه نه در آن زمان، اما در سالهای بعد ریشه و خاستگاه صف بندیهای عقیدتی و سیاسی در میان مسلمین شد.
آنچه مسلم است امام علی (ع) نیز اعتراضی به نبودن خویش در این حادثه و انتخاب خلیفه در غیبت او داشته است که البته از هر جهت درست می نماید، چرا که مهاجران به تمامی دلایلی پناه جستند که امام علی (ع) بارز و نمونة آن بود. اما چنانکه امام علی (ع) خود در نامه ای به معاویه اشاره می کند به دلیل اینکه اعتقاد داشته اند انتخاب خلیفه انصار و مهاجر است، ایشان نیز آنرا پذیرفته و گردن نهاده بود چرا که خوشنودی خدا و مصلحت مسلمین در آن بوده است. بعد از ابوبکر حکومت به عمر رسید که سرزمینهای زیر سلطة اعراب فزونی یافته و جزیه و غارت توانست اوضاع کلی عربستان را تغییر دهد. باز شدن دروازه های بهشت جهان (ایران) با خزائن بهشتی و افسانه ای که یادآور عظمت تمام داستانهای قرآنی بود در مخیله اعراب چونان موجی می افتاد و آنان را مفتون و گیج می ساخت اگرچه مسأله با عدالت مساوات طلبانه عمر بالسنبه حل می شد اما باروی کار آمدن عثمان فزونی ثروت تمام مباحث قبیله گرایانة عربی را زنده ساخت و عثمان خویشان خود را بهره ها بخشید و این با وجود صحابه به چالشی جدی کشیده می شد. زیر سؤال رفتن ارزشهای اولیه که بیشتر بر پایه زهد ساده ای استوار بود و اصحاب صفه بازتاب و الگوی آن به شمار می رفت واکنشهای رجعت طلبانه ای را همراه با موعظه پدید می آورد. این بازگشت به دوران پیامبر (ص) و مدینه النبی به تمامی چهره حضرت علی (ع) را به عنوان نزدیکترین فرد به پیامبر (ص) و تربیت شدة او با زندگی سادة محقرانه اش بیشتر می نمایاند و بارز می ساخت. اعتراضهای صحابه به تجملگرایی، دوران وفور ناشی از غارت زمان عثمان، ریشه در این بازگشت ها داشت. قیام علیه عثمان شرایط را دوباره به نقطة عطف و تشکیل گروه حل و عقد برگردانید. روی برتافتن معاویه از اطاعت حضرت علی (ع) سرآغاز درگیریهایی شد که بین خلیفه و دستة دیگری از مسلمین پدید آمد. نتیجة آن در جنبة فکری پدید آمدن خوارج و در جبهة سیاسی شهادت امام علی بن ابیطالب (ع) بود. آنگاه که حکومت بدست امام حسن بن علی (ع) افتاد اکثریت مسلمانان به دلیل شرایط خاص اجتماعی توان رویارویی و درگیری با معاویه را از دست داده بودند و امام حسن مجتبی (ع) به نفع معاویه کناره جهت شهادت دلیرانه امام حسین (ع) سرانجام مایه ای عاطفی و عطفی تاریخی به مخالفان جور و ظلم امویه و سپس عباسی بخشید.
شهادت حضرت علی (ع) و سپس امام حسین (ع) فضای خاصی به کوفه بخشید. اگرچه می توان بخشی از جنگهای حق و باطل عربی را به ریشه های قبیلگی در میان قریش برگرداند اما تجلی صفات زیبا در هیأت هاشمی و صفات پلید در چهرة امویه در میان اعراب بازتابی و تفسیری فراتر از دعواهای قبیلگی به همراه داشت. از این تاریخ به بعد نهال تشیع بالیدن می گیرد. البته عده ای بر این نظرند که تشیع از همان آغاز و در زمان پیامبر بوده و عده ای نیز آنرا به روزگار امام علی (ع) مربوط دانسته اند که در کنار عناوینی چون صحابه، انصار و مهاجرین به همة اعضای قوم بیکسان اطلاق می شد و بهمین معنای کلی در سند حکمیت صفین و نیز در روزگار امام حسن (ع) بدون آنکه ویژة پیروان علی (ع) باشد بکار برده شد. و عده ای نیز آنرا بر ساخته ای بعد از دوران علی بن ابیطالب (ع) و نتیجة شهادت حسین بن علی (ع) به معنی انتساب به حزب دوستداران علی (ع) و فرزندانش (ع) و دشمنی با امویان دانسته اند. توابین از اولین شورشهای شیعی در سال 61/68 علیه امویان بود. حرکت های شیعیانه جدا از رهبری علویان که در مدینه بود در بصره و مداین و کوفه نیز شکل پذیرفت. اما با دقت در جریانهای شیعی دانسته می شود که همة حرکتهای معطوف به رهبران علوی و نظریه امامت نبوده است و حتی می توان گفت در آن دوران بحث امامت به شکل کنونی (جانشینان مقام نبوت) تکوین و تدوین نیافته بود. جریان شیعه به چند شاخه قابل تقسیم می باشد یکی از این شاخه ها توسط فرزندان مستقیم امامان شیعی اداره می شد چون همواره اندیشة تشکیل حکومت اسلامی مساوی با سرکوب و شکنجه و تبعید و اعدام بوده است لذا ائمه (ع) به دنبال احراز تصدی مقام حکومت نبودند و دستة دوم به وسیلة گروههایی که بیشتر داعیه های سیاسی یا نارضایتیهای خود را با بهانه قرار دادن یا به عبارتی دیگر با استفاده از مشروعیت امامان شیعی و قویترین آلترناتیو حکومت های حاکم دنبال می کردند. که از قویترین این حرکتها حرکتهای غالیانه است. رهبران رسمی شیعه به معنی کلی بعد از حسین بن علی (ع) در دوران امویه بیشتر جانب احتیاط را گرفته و از درگیریهای مستقیم پرهیز می کردند. چنانکه محمد بن حنیفه بیشتر جانب مختار بن ابوعبیده را گرفت تا گروههای غالی، از سوی دیگر امامان شیعی به دلیل زیاده رویهایی که مدعیان دوستی علویان خاصه غالیان در مدح علی (ع) تا حد خدایی میکردند از آنها دوری می گزیدند. تا سرانجام عباسیان به کمک ابومسلم خراسانی توانستند بر امویان چیرگی یافته و حکومت عباسی را بنیان گذارند. در این جنبش عباسی ابوهاشم عبدا… بن محمدبن حنیفه حضور داشت و بر آن تأثیر نهاد اگرچه به ظاهر شاخه ضد اموی به حکومت رسیده بود اما در داخل آن نیز دو دستگی پدید آمد که میان حاکمان جدید و فرزندان علی (ع) بود. نتیجة آن جنبش زیدیه شد که خود داعیهی حکومت داشت و دلاورانه بر آن خاست و گروهی نیز گرد او آمدند و او را توان افزوده و پشت گرفتند. اما چون وقت جنگ رسید به دلیل حمایتی که او از عمر و ابوبکر کرده و آنها را ستوده بود او را تنها رها کرده و نتیجه کار کشته شدن زید شد به همین دلیل به آنها رافضی گفتند که بعدها نامی شد برای شیعیان خاصه اسماعیلی. اما امام محمدباقر (ع) برادر زید بیشتر روش حسن بن علی (ع) را برگزید و از درگیری مستقیم پرهیز کرد. اما می توان نقطة عطف شکل گیری امامت به معنای خلافت الهی را در زمان امام جعفر بن محمد صادق (ع) دید که می گفتند: خلیفه باید از جانب خدا باشد که البته این مقام از نظر تفکر سیاسی شیعه خاص امام معصوم (ع) می باشد. [لقب صادق را منصور به دلیل درستی پیش بینی مورد حکومتی خود به ایشان داد]. از زمان امام جعفر صادق (ع) فقه شیعی زاده و شکل می گیرد.
همزمان با حرکتهایی که فرزندان امام علی (ع) پدید می آوردند، گروهها و جریانهای فکری دیگری نیز در بدنة جامعه اسلامی شکل می گرفت. از جملة آنها می توان نفوذ و خواستهای عنصر ایرانی را مشاهده کرد ایرانیان برای مقابله با سیادت اعراب به کارهای بزرگی دست یازیدند و اقدامات گاه شگفتی پدید آوردند. برخی از آنها اسلام را نپذیرفته و به جنگ در مقابل آن پرداختند که نبردهای بابک، استادسین و سنباد را می توان در این دسته نام برد. اینان آشکارا با تمامی داشته های عنصر عرب مخالفت کرده و برای خروج آنها از ایران تلاش می کردند. برخی نیز توان رویارویی نداشته و یا نمی خواستند مستقیماً نیت خود آشکار کنند و در نهان در پی مقصود خود بودند و بعد از کسب پیروانی دعوی پیامبری و دین جدید می کردند. اگرچه در ابتدا به مدح پیامبر و گاه امامان می پرداختند اما سرانجام خود را بالاتر از آنها کشیده و کرامات و معجزاتی به هم میبافتند و داعیة خویش می نمایاندند که از جملة آنها فضل ا… حروفی بود. گروهی دیگر از ایرانیان به گروههای گوناگون سیاسی خود را می بستند و بیشتر درصدد تضعیف حکومتهای جابر حاکم بودند بنابراین از حرکتهای غالیانه که برهم زنندة اقتدار حاکمان بود، حمایت می نمودند. گروهی نیز در پی ایجاد دستگاههای فکری و فلسفی و کلامی بر می آمدند تا بتوانند با برتری در خرد ورزی، برتری و شکوه را بر خود هموار سازند از جمله فرقة معتزلی.
ج- دوران اتمام آمیختگی و شکل گیری تشییع رسمی
با روی کار آمدن حکومت صفویه در 907 شاه اسماعیل که مردی رشید و ایرانپرست بود تاریخ جدیدی در تشیع ورق خورد. خاندان صفویه که اساساً شافعی مسلک بودند به تدریج تشیع را پذیرفته و در کسوت شیعیان صوفی در آمدند و تشیع را دز ایران رسمیت بخشیدند و این امر البته پر بیراه نیست اگر این حرکت را واکنش نهضت ایرانی شعوبی درمقابل تهدیدهای امپرتوری اسلامی عثمانی سنی مذهب بدانیم و کافی است دقت کنید شاه اسماعیل خود را فرزندی از نسل یزد گرد سوم نامید که در روایات شعوبی بارها از زبان یزدگرد نقل شده بود و درست به همین دلیل است که بسیار راحت خود را سید نامیدند و شجرهنامهای برای خود جعل کردند چرا که موسی امام موسی بن جعفر (ع) در نهایت به دلیل بردن نسب از امام حسین (ع) به سلالة یزدگرد و خون ایرانی باز میگشتند. این قضیه آن لطف را داشت که در نهایت ایرانیان را به مقصود خود میرساند. صفویه که نمود و تجلی تمامی نهضتهای فکری ایرانی بود در ادامه تمامی آنها را نیز از بین برد صفویان از یک سوی تصوف و عرفان اصیل ایرانی را بر انداختند که میدان دادن به فقها آنرا تسریع بخشید و سرانجام تصوف و عرفان اصیل ایرانی را در تصوف متشرعانه ذوب و منحل کردند و روح ایرانی را از یک کشف و آزاد اندیشی و پیوند با گذشته خویش گستتند از سوی دیگر صفویان در رقابتی که مجبور به ادامه دادن آن بودند، رگههایی از تشیع بی ادعا و خالص به هم آمیختند و آنرا رسمیت بخشیدند و فقهایی را از هر سوی بخواندند و خود پاسبان آن شدند.
البته علمای این عصر هنوز درصدد تشکیل حکومت اسلامی نبودند به دو دلیل: 1- سرکوب آنها توسط حاکمیت 2- آنرا حق امام معصوم (ع) می دانستند. ولی از طرفی عدهای از فقهاء در این زمان مبانی ولایت فقیه را به صورت نظری تدوین نمودند. چنانکه مشاهده می کنیم. از این زمان به بعد با حضور فقها در پایتخت صفویان دوره نفوذ علما بر حاکمیت (شاه) فرا می رسد. شاه طهماسب، کرکی را به دربار خواند و او را مقام شیخ الاسلامی بخشید و خود را نماینده و مجری وی دانست. شیوخ نیز در این برهه هر چه از دستشان بر می آمد دریغ نمی کردند چنانچه شیخ عبدالعال کرکی معروف به محقق ثانی رسالهای نوشت و در آن بر جایز بودن سجود بر انسان جواز صادر کرد و این در حالی بود که شاه اسماعیل خود را معصوم معرفی میکرد. اما همزمان با این حوادث با سؤال بزرگی نیز مواجه بودند و آن چگونگی مشروع دانستن حکومت یک شیعی صاحب شوکت بود! لذا در این برهة زمانی نظریة جدیدی در عالم تشیع شکل گرفت و آن مشروع دانستن حکومت شیعة صاحب شوکت در امور عرفی بود بدین طریق مشروعیتی دو گانه شکل پذیرفت. اگر چه میتوان رگههایی از نظریات حکومت از قرن چهارم تا دهم در کتاب المقنعه شیخ مفید دید اما این نظریه به دلیل وضعیت خاص اجتماعی مجال پرورش نیافت اما بعد از صفویه به این امر به طور جدی پرداخته شد و محقق کرکی در سال 940 سعی در ارائه نظریه ولایت انتصابی فقها نمود که در اثر اختلاف با شاهان صفوی به نجف مهاجرت کرد بعد از او محقق اردبیلی شاگرد او این نظریه را دنبال کرد – گسترش عرصة ولایت از شرعیات به عرفیات – که بعدها این نظریة توسط کاشف الغطا و میرزای قمی پی گیری شد. گویا اولین بار شیخ کرکی است که واژة ولی را در باب عقد در نکاح مطرح می سازد و از ولیهای شرعی «دختر» ذکر میکند سپس این واژه به امورات دیگر شرعی نیز کشیده و افراد مهجور را نیز شامل میشود. اما در این دوره به دلیل قدرت و شوکت شاهان صفویه و سپس نادر و کریمخان و آغا محمد خان توان گستراندن ولایت به همة امور را نداشتهاند و این اتفاق تنها در زمان قجر و توسط احمد نراقی رخ داد. با تضعیف حکومت عرفی روحانیت روز به روز بیشتر در عرصة اجتماعی وجود کرد. میرزای قمی در ارشاد نامه سلطنت را تائید کرده بود اما در اواخر عمر خود در کتاب جامع الشتات به نیابت عام فقیه از امام تأکید کرد و کاشف الغطاء اصول سلطنت را به اجازه فقیه منوط کرد. او در جنگ با روسها به فتحعلی شاه اجازة جهاد داد و در همان اجازه نامه از فحتعلی شاه به بندة ما که بر بندگی خود اعتراف دارد یاد کرد. همزمان با این فقها احمد نراقی وضعیت را به ولایت فقیه ارتقاء داد. آنچه او انجام داد سفسطهای بود؛ میان دو لفظ با دو مضمون متفاومت که پائینترین نوع سفسطه است. احمد نراقی ولایت را که در باب مهجورات بیان شده بود و منظور از آن اولیاء به معنی سرپرستان افرادی بود که ناقص العقل بودند یا دختران که به دلیل عدم ازدواج نابالغ از لحاظ شرعی به حساب می آمدند با لفظ دیگری که در تصوف مورد استفاده واقع میشد یکی گرفت. تصوف چنانکه توضیح داده شده در سلسله مراتب خود به ولایت و ولیان اعتقاد داشتند که به صورت مطلق و مفید وصف میشد.